چگونه چین رنسانس صنعت دریایی ایالات متحده را به چالش کشید؟
گروهی ادعا میکنند که هدف استراتژی دریایی «حمایت و افزایش قدرت دریایی یک کشور، چه در صلح و چه در جنگ» است. از نظر این گروه، قدرت دریایی، ابزاری است که باید ساخته شود و شامل تولید صنعتی در داخل، ناوگانهای تجاری و دریایی، دسترسی تجاری، دیپلماتیک و نظامی به بنادر خارجی است.
به گزارش تجارت نیوز، گروهی مدعیاند که صنایع نظامی چین از صنایع دفاعی ایالات متحده پیشی گرفته، ادعایی تکاندهنده که چند سال پیش در جریان جلسه پرسش و پاسخی که گردهمایی هیات اجرایی رئیس عملیات دریایی (CNO) در واشنگتن برگزار گشت، مطرح شد. این ادعا، از منظر علمی و عملی در چارچوب تحولاتی مطرح شده که برخی آن را جنگ سرد دوم میخوانند.
دو تفسیر از یک فرضیه
استیو ویلز، فعال در مرکز استراتژی دریایی اتحادیه نیروی دریایی، سوالی را درباره صنایع نظامی چین مطرح کرد. استیو معتقد است که جوامع باز مانند ایالات متحده – جایی که همه اقشار جامعه، نهادهای خود را به دلیل عملکرد ضعیف به چالش میکشند – رویاروی اقتدارگرایان دست برتر را دارند.
این قیاس بسیار ساده و قابل فهم است. چرا که بحث و مناظره بهعنوان ویژگیهای جامعه لیبرال، به مرور زمان زمینه را برای اتخاذ سیاستهای عاقلانهتری فراهم کرده و نخبگان و نهادهای عمومی را برای پاسخ گویی تحت فشار قرار میدهد. طبیعتا این فرضیه که انتقاد باعث بهبود شرایط خواهد شد، باید درست باشد. اما تحولات حاکم تردیدهایی را در این باره ایجاد کرده است. تا به امروز، نتایج رقابت ایالات متحده و چین – بهعنوان چالش تعیینکننده پیش روی نیروی دریایی و نیروی مشترک دو بازیگر – چندان کمکی به اثبات این فرضیه نکرده و بدین سوال پاسخ نداده که جامعه باز پویاتر از یک جامعه بسته است.
در این میان گروهی هستند که تلاش دارند تا این فرضیه را به گونهای قابل اعتنا ارزیابی کنند. از منظر آنها رژیمهای اقتدارگرای امروزی، به ویژه چین، هم از امتیازهای جوامع اقتدارگرا برخوردارند و هم از امتیازهای جوامع لیبرال و باز. این گروه از بازیگران قادرند سریع و قاطعانه عمل کنند، زیرا طبق متغیرهای تعریف شده، اقتدارگرایان دستور میدهند و افرادشان دستورات را اجرا میکنند. استراتژیستها با این نظریه موافق هستند. کاپیتان آلفرد تایر ماهان در آثار خود در مورد نظریه و تاریخ قدرت دریایی، تایید میکند که «قدرت استبدادی، که با تکیه بر قضاوت و ثبات اعمال میشود، گاهی اوقات در حوزه صنایع دریایی بهویژه صنایع نظامی به پیشرفتهایی دست مییابند که جوامع لیبرال در مسیر نیل به آنها بسیار کند و منفعل هستند.»
او همزمان دستاوردهای چین کمونیست را تحسین میکند، هرچند ممکن است این امتیازها را زوالپذیر توصیف کند. همانگونه که این استراتژیست اشاره دارد، برای شکوفایی یک دولت استبدادی در دریا، حاکم مستبد باید با «قضاوت و ثبات» به پروژههای مرتبط با آبهای آزاد نزدیک شود. رهبرانی که این ویژگیها را دارند، بسیار کم و انگشتشمار هستند. اگر در قضاوت و ثبات کوتاهی کنند یا نتوانند با تغییرات همگام شوند، نمیتوان آنها را جایگزین کرد. بنابراین، مغالطه جامعه استبدادی این است که خرد و مهارت ذهنی یک یا چند رهبر، بهعنوان نمونه شی جین پینگ و معاونانش در مورد چین، در کانون توجهها قرار دارد.
چالشها و امتیازها در نظامیهای باز و بسته
اینجا جایی است که طبیعت انسان مانع میشود. محیط میتواند جامعه را تغییر دهد. زمان و شرایط نیز گذرا هستند. با این حال، انسانها – از جمله رهبران برجسته – به خوبی با گذراها کنار نمیآیند. آنها در برابر تغییر مقاومت میکنند و تمایل دارند از زمان در حال تغییر عقب بمانند. این گروه حتی ممکن است ابزارهای سیاسی نامناسبی برای زمان ایجاد کنند، یا ابزارهای مشابهی را توسعه داده اما از آنها سواستفاده کنند. در چنین وضعیتی رکود غالب میشود و تلاششان برای عظمت ملی متزلزل خواهد شد.
به علاوه، هیچ رهبر اقتدارگرایی تا ابد زنده نمیماند. جانشینش ممکن است اولویتهای متفاوتی را در نظر بگیرد و از سیاستهای پیشینیان غفلت شود. بنابراین، چگونگی هدایت تغییرات در هسته رقابت بین جوامع باز و بسته نهفته است. برخی از مفسران، از جمله نیکولو ماکیاولی، سیاستمدار-فیلسوف عصر رنسانس بیش از همه بر این گزاره تاکید دارد که افراد با زمانهای سیال تغییر نمیکنند و نمیتوانند تغییر کنند.
با این حال در جامعه باز امکان تغییر مردم وجود دارد تا با زمانه همگام شوند. به عنوان نمونه ماکیاولی از روم یاد میکند که فابیوس (ماکسیموس)، سیاستمدار کهنهکار آن بازه زمانی، چهرهای با با ذهنیت دفاعی را منصوب کرد تا از شکست در جنگ دوم پونیک علیه کارتاژ جلوگیری کند. فابیوس وقتی زمانش فرا رسید، مانع از حمله شد – این رویکرد برایش به مانند آزمون بود – با این حال بزرگان رومی او را به بازنشستگی فرستادند و فرماندهی ارتش را به اسکیپیو «آفریکانوس» با ذهنیت تهاجمی سپردند. اسکیپیو جنگ را از مسیر ایتالیا از طریق مدیترانه به شمال آفریقا پیشبرد و کارتاژ را در مبدا شکست داد.
حداقل از منظر تئوری، جوامع باز انعطافپذیرتر و سازگارتر از دشمنان اقتدارگرا هستند و بنابراین بهتر میتوانند با تغییر همگام شوند. آنها میتوانند رهبری جدیدی را برای دوران جدید انتخاب کنند. اما اگر ماکیاولی و فیلسوفان همفکرش در مورد ماهیت انسانها و رژیمها اشتباه کنند چه؟ این گزاره طبیعتا نگرانکننده خواهد بود. یک جامعه اقتدارگرا که از موهبت پویایی برخوردار است، میتواند بدون خنثی کردن کارآفرینی و نوآوری، قاطعانه عمل کند. چنین جامعهای بهترینهای هر دو شیوه حکومتداری را مهار خواهد کرد.
از این منظر گروهی مدعیاند آمریکا به شدت به اصلاحات فرهنگی نیاز دارد. رهبری این کشور باید برای بازگرداندن پویایی به عملکرد دولت، نیروهای مسلح و صنایع خصوصی تلاش کرده تا چین و سایر رقبا را شکست دهد.
واقعیتی علیه رنسانس دریایی غرب
برگردیم به نقد استیو ویلز؛ ابزارسازی و بهکارگیری اهرمها، اصول اولیه استراتژی دریایی هستند. گروهی ادعا میکنند که هدف استراتژی دریایی «حمایت و افزایش قدرت دریایی یک کشور، چه در صلح و چه در جنگ» است. از نظر این گروه، قدرت دریایی، ابزاری است که باید ساخته شود و شامل تولید صنعتی در داخل، ناوگانهای تجاری و دریایی، دسترسی تجاری، دیپلماتیک و نظامی به بنادر خارجی است. این واقعیت که چین خود را به عنوان یک کارخانه تولید قدرت دریایی بازسازی کرده، آن هم علیرغم تلاشهای ایالات متحده و غرب واقعیت غیر قابل کتمانی است که برای رنسانس قدرت دریایی غرب چالشساز است.
از منظری دیگر باید گفت سهم پکن از تولید و تجارت جهانی بسیار زیاد است. این کشور بزرگترین ناوگان تجاری، نیروی دریایی و گارد ساحلی جهان را در اختیار دارد و از سخاوت اقتصادی خود جهت دسترسی تجاری، دیپلماتیک و – شاید در نهایت – نظامی به بنادر سراسر جهان استفاده کرده است. به عنوان مثال، اواخر سال گذشته، شی جین پینگ، دبیرکل حزب کمونیست چین، به پرو سفر داشت تا بندر دریایی عظیمی که با حمایت مالی این کشور ساخته شد را در شمال لیما را راهاندازی کند. به عبارت دیگر، پروژه چین در قاره آمریکا، حیاط خلوت این کشور، جایگاهی برجسته پیدا کرده است.
شاید استیو درست میگوید، این که تاکید دارد هنوز مشخص نیست چین به عنوان بازیگر ابزارساز در قیاس با آمریکا و متحدانش خوب عمل خواهد کرد. جوامع اقتدارگرا ذاتا میتوانند اخبار بد را قبل از اینکه افکار عمومی داخلی را مسموم یا اعتبار کشور را فراتر از مرزها لکهدار کند، سانسور کنند. نیروی دریایی ارتش آزادیبخش خلق (PLA Navy) بدون شک سهم خود را از سختیها متحمل شده، اما رهبران حزب میتوانند تاثیر این گروه و در نتیجه انگیزههای رهبران نیروی دریایی برای عملکرد بهتر را در نطفه خفه کنند.
در مقابل، مقامات، رسانهها و مردم عادی پس از انتشار اخبار بد، دائما نیروی دریایی ایالات متحده و نیروهای مسلح را مورد انتقاد قرار خواهند داد. تصادفات در دریا، مشکلات کشتیسازی و حتی تصاویر بدنههای زنگزده در رسانههای اجتماعی نیروی دریایی را زیر سوال برده و این تردید را ایجاد میکند که آیا این گروه میتواند به خوبی از سخاوت مالیاتدهندگان استفاده کرده و در درگیریهای نظامی پیروز شود.
وقتی نمایش قدرت از ذات قدرت با اهمیتتر است؟
ابزارسازی چیزی فراتر از پیروزی در نبردهای دریایی است. نبرد در زمان صلح اتفاق نمیافتد. در غیاب نبرد، اعتبار در کانون توجه است تا بتوان حکمی عینی درباره این که کدام رقیب برتر از دیگری است، صادر کرد. به عبارت دیگر، رقابت استراتژیک در زمان صلح در ذهن ناظران با نفوذ خارجی و داخلی رخ میدهد. چینی که به عنوان یک کشور دارای ابزار، عملکرد بهتری نسبت به مخالفان خود دارد، از ظواهر، سود سیاسی میبرد؛ حتی اگر این شهرت با معیارهای عینی توجیه نشود.
در اینجا، نیروی دریایی ارتش آزادیبخش خلق چین از یک مزیت قاطع برخوردار است. به نظر میرسد که نیرویی در حال شکلگیری است و اگر رقابتهای دریایی آغاز شود، پیروز احتمالی خواهد بود. با این حال برداشت از برتری نسبی، عواقبی دارد. طبیعت انسان به گونهای است که مردم تمایل دارند به مدعیان قویتر بپیوندند و از ضعیفترها دوری کنند. در نهایت باید گفت مهارت جنگی تنها بخشی از تلاش دریایی را تشکیل میدهد. رهبران حزب کمونیست میدانند که چگونه شهرت، منافع استراتژیک و سیاسی را به همراه دارد. از این رو، پکن تلاشهای خستگیناپذیر و شبانهروزی خود را صرف ترسیم تصویر و مدیریت تصویر میکند.
- برچسب ها:












