چرا جنگ ایران و اسرائیل قرار نیست دوباره تکرار شود؟
فرارو- ابراهیم شیر تحلیلگر ارشد مسائل خاورمیانه در الجزیره
به گزارش آدرینبه نقل از الجزیره نت، موج تازهای از گمانهزنیها در هفتههای اخیر بالا گرفته است؛ گمانههایی که از احتمال شروع یک جنگ گسترده با محوریت اسرائیل و با پشتوانه مستقیم آمریکا علیه ایران سخن میگویند. اما وقتی تصویر از سطح تیترها پایینتر آورده شود و زمین سیاست و میدان با دقت دیده شود، یک نکته برجسته میشود: جنگ، نه گزینهای سرراست است و نه انتخابی که بهسادگی بتوان به سمت آن رفت. در این چارچوب، سناریوی محتملتر آن است که دو طرف بهجای افتادن در مسیر یک رویارویی همهجانبه، به سمت تفاهمهایی محدود، مقطعی و تاکتیکی با واشنگتن متمایل شده باشند.
محدودیت قدرت اسرائیل در تحمیل معادله جدید
اسرائیل در سالهای گذشته تقریباً همه ابزارهای در دسترس را امتحان کرده است: از حذف هدفمند دانشمندان هستهای و ضربههای سایبری تا رسیدن به مرحلهای که درگیری مستقیم نظامی با ایران را نیز رقم زد. اما حاصلِ این زنجیره عملیاتها، دستکم در سطح راهبردی، یک نکته را روشن کرده است: هیچکدام نتوانستهاند موازنه قدرت را به شکلی بنیادین جابهجا کنند؛ نه برنامه هستهای ایران متوقف شده و نه توان موشکی تهران از مدار خارج شده است. به همین دلیل، اگر قرار باشد «گزینه جنگ» دوباره روی میز برگردد، بدون پشتیبانی صریح و مستقیم آمریکا عملاً وزن لازم را پیدا نمیکند؛ چون اسرائیل بهتنهایی توان تحمیل یک معادله جدید بر ایران را ندارد.
اگر پای آمریکا بهطور مستقیم به میدان باز شود، ماجرا احتمالاً به چند موج حمله هوایی محدود از جنس همان الگوهایی که چند ماه پیش دیده شد ختم نخواهد شد؛ چنین ورود مستقیمی میتواند بهسرعت دامنه بگیرد و به یک پرونده بزرگتر تبدیل شود. با وجود همه سناریوهای پرهیاهو، یک واقعیت همچنان پابرجاست: ورود زمینی گسترده آمریکا به میدان، گزینهای دور از ذهن باقی میماند؛ هم بهخاطر هزینههای کمرشکن و هم به دلیل تلفات بالقوهای که میتواند برای واشنگتن به یک بحران سیاسی و اجتماعی تبدیل شود.
اما برای فهم «موضع ایران»، نمیتوان تنها به زبان رسمی و مواضع اعلامی مقامات چشم دوخت؛ جامعه ایران نیز باید در مرکز تحلیل قرار گیرد. ایرانیان با همه تفاوتها در یک نقطه همصدا هستند: مخالفت قاطع با تبدیل شدن کشورشان به صحنه یک جنگ ویرانگر.
تلآویو پشت ترمز جنگ؛ بستن پروندههای باز قبل از جهش بزرگ
در سوی دیگر ماجرا، تلآویو هم بهاحتمال زیاد برای بازگشت به یک جنگ مستقیم با ایران عجله نخواهد کرد. احتیاط اسرائیل فقط از محاسبات لحظهای نمیآید؛ یک ملاحظه محوری این است که اسرائیل ترجیح میدهد پیش از ورود به چنین مواجهه پرهزینهای، ابتدا چند پرونده نگرانکننده و بازِ خود در منطقه را تا حد ممکن ببندد. تلآویو بهخوبی میداند که حزبالله لبنان بخش قابلتوجهی از توان نظامیاش را بازسازی کرده است و همزمان، بسیاری از خلأهای امنیتی را که اسرائیل پیشتر از مسیر آنها نفوذ میکرد، مسدود کرده است.
اظهارات اخیر علی لاریجانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی ایران از یک پیام روشن پرده برمیدارد: تهران اگر در آینده نزدیک به نقطه نیاز برسد، آماده است بهطور گسترده بر حزبالله تکیه کند. این، تنها یک مؤلفه از معادله بازدارندگی است. مؤلفه دیگر، خودِ ایران است؛ کشوری که همچنان به موشکهای بالستیک دسترسی دارد که اسرائیل تصویر دقیقی از آنها ندارد. آنچه تهران در جنگ آشکار کرد، به تعبیر دقیقتر، صرفاً گوشهای از ظرفیت نظامیاش بود و تلآویو هنوز درباره ماهیت همان موشکهایی که در سه روز پایانی جنگ هدف قرارش دادند، سردرگم مانده است.
در چنین چارچوبی، سؤال محوری با شدت بیشتری خود را تحمیل میکند: اگر اسرائیل این بار تصمیم به جنگ بگیرد، دقیقاً چه دستاوردی نصیبش میشود؟ اسرائیل پیشتر مدعی شده بود که همراه با آمریکا سه تاسیسات هستهای را نابود کرده است؛ پس جنگِ دوباره برای چیست و اگر هدف، برانگیختن جامعه ایران باشد، این نسخه نیز پیشتر امتحان شده است و نتیجهاش خلاف انتظار بود: جامعه ایران نهتنها علیه دولت خود به پا نخاست، بلکه تا آخرین روز در کنار آن ایستاد.
اسرائیل بهتر از هر بازیگری میداند که بمباران هوایی بهتنهایی نسخه سقوط حکومتها نیست. در چنین سناریویی، تلآویو هم از حاشیه امن بیرون میآید و مستقیماً زیر سایه پاسخ موشکی ایران قرار میگیرد.
در نهایت، متغیر تعیینکننده همان ملیگرایی قدرتمند در جامعه ایران است؛ نیرویی که بهجای هل دادن کشور به سمت فروپاشی، فشار مضاعفی وارد میکند تا از یک رویارویی ویرانگر فاصله گرفته شود؛ حتی اگر بهای این فاصله گرفتن، دادن امتیازهایی موقت در پرونده هستهای یا در سیاستهای اقتصادی باشد.
«تفاهم محدود»؛ گزینه عقلانیتر از جنگ فراگیر در معادله تهران–تلآویو–واشنگتن
در این معادله، اسرائیل به حمایت آمریکا نیاز دارد، ایالات متحده از گرفتار شدن در تله یک درگیری طولانی هراس دارد و ایران نیز در پی حفاظت از سرزمین و جامعه خود است. از همین رو، سناریوی «تفاهم جزئی» محتملتر از جنگی فراگیر به نظر میرسد. چنین تفاهمی در ماههای آینده میتواند شامل محورهایی مانند این باشد:
توقف نسبی برنامه هستهای در سطحی مشخص بدون رسیدن به «صفر کامل»
به تعویق افتادن احیای پرونده هستهای و بازسازی سایتهای تخریبشده برای چند سال شاید تا پنج سال
انتقال اورانیوم با غنای بالا به کشورهایی مانند روسیه، کرهجنوبی یا حتی ژاپن بهعنوان امانت در اختیار آنها
در مقابل، کاهش بخشی از تحریمهای اقتصادی بهویژه در حوزههای انرژی و دارو
و مهار تنشهای نظامی در منطقه
این تفاهم، راهحل نهایی بحران نخواهد بود؛ بلکه نوعی آتشبس تاکتیکی است که مانع لغزش بهسوی جنگی فراگیر میشود و به دو طرف فرصت تنفس و بازسازی تدریجی اعتماد میدهد.
اگر گفتوگوهای غیرمستقیم از مسیر میانجیهایی مانند سلطنت عمان به نقطه نتیجه برسد، سال آینده میتواند صحنه یک «مدیریت حداقلیِ بحران» باشد: توقف نسبی برنامه هستهای زیر نظارت بینالمللی، کاهش بخشی از تحریمها، باز شدن محدود کانالهای مالی و انسانی و مهار تنشهای نظامی. مسیر البته شکننده است، اما همچنان عقلانیترین گزینه به شمار میآید. با این همه، حتی در وضعیت مقابل، نیز الزاماً قرار نیست همهچیز به جنگی مستقیم و تمامعیار ختم شود.
ماههای پیش رو تعیین خواهد کرد که آیا گفتوگو میتواند جرقه بحران را خاموش کند یا تنشها همچنان در سطحی کنترلشده ادامه مییابد. اما هر نتیجهای که رقم بخورد، یک نکته فعلاً پابرجاست: تفاهم محدود، هرچند شکننده، هنوز بهترین فرصت برای جلوگیری از یک فاجعه بزرگ و حفظِ حداقلی از ثبات در منطقه است.
- برچسب ها:












