نمایی از میدانداری دو ابر قدرت / چین برای رهبری نظم جهانی پاشنه آشیل آمریکا را هدف گرفت؟
اواسط دهه 2010، زمانی که روابط پکن با واشنگتن پرتنش شد، رهبران چین از وابستگی شدید این کشور به زنجیره تامین فناوری پیشرفته تعداد کمی از اقتصادهای پیشرفته، نگران بودند و احتمال میدادند این گزاره ممکن است به پاشنه آشیلشان تبدیل شود. در نتیجه، طرح «ساخت چین ۲۰۲۵» به عنوان گام حیاتی تعریف شد تا دولت چین در سالهای اخیر با توسل به آن زمینه را برای تقویت ظرفیت نوآوریاش فراهم کند.
به گزارش تجارت نیوز، زمانی که مورخان به تحولات اوایل قرن بیست و یکم نگاه میکنند، ممکن است به این نتیجه برسند که ایالات متحده بیش از همه با ترسیم الگوها نه سخنرانی و لفاظیها، شیوههای تجاری یا سیستمهای سیاسی را به چین آموزش دادند. ماه اکتبر، رهبری چین درباره پانزدهمین برنامه پنج سالهای که بر سالهای 2026 تا 2030 متمرکز است، توصیههایی را منتشر کرد. این سند نه تنها مسیر مورد نظر رهبری برای هدایت دومین اقتصاد بزرگ جهان را مشخص میکند، بلکه شیوه نمایش قدرت چین در سطح جهانی را نیز بازتعریف کرده است.
طرح سیاسی پکن بدون اشاره مستقیم به ایالات متحده، تمرکز رهبری بر گلوگاههای فناوری و نگرانیها در مورد میزان وابستگی این کشور به تامینکنندگان خارجی برای فناوریهای پیشرفته را عریان میکند.
پاشنه آشیل پکن
به نوشته فارین پالسی علیرغم اصرار واشنگتن بر دشمنی پکن با این کشور، رویکرد چین در برابر قدرت جهانی به شکلی برجسته منعکسکننده سه درسی است که از ایالات متحده آموخته: تابآوری اقتصادی، مسلح کردن زنجیرههای تامین و اجتناب از گرفتار شدن در باتلاقهای پیش روی ابرقدرتها. ممکن است دانشآموز با آموزش و اصول مورد نظر معلم موافق نباشد، اما چین قطعا بر برنامه درسیاش مسلط شده و آن را با اهداف خود تطبیق داده است. چین درسهای خود را با جان و دل و از دریچه حافظه نهادیه شدهاش پذیرفته است.
تمایل این بازیگر برای کنترل آینده فناوری، مدتها پیش از رقابت فناوری فعلی با ایالات متحده وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد. همزمان آسیب ناشی از جدایی چین و شوروی در دهه 1960 – زمانی که نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، به طور ناگهانی دسترسی چین به فناوریهای حیاتی غیرنظامی و نظامی را قطع کرد – در میان نسلهای رهبران ارشد حزب کمونیست چین همچنان زنده است. آن واقعه، فارغ از اختلاف که امروز پکن با واشنگتن دارد، این باور را تقویت کرد که وابستگی، بسترساز آسیبپذیری است.
اواسط دهه 2010، زمانی که روابط پکن با واشنگتن پرتنش شد، رهبران چین از وابستگی شدید این کشور به زنجیره تامین فناوری پیشرفته تعداد کمی از اقتصادهای پیشرفته، نگران بودند و احتمال میدادند این گزاره ممکن است به پاشنه آشیلشان تبدیل شود. در نتیجه، طرح «ساخت چین ۲۰۲۵» به عنوان گام حیاتی تعریف شد تا دولت چین در سالهای اخیر با توسل به آن زمینه را برای تقویت ظرفیت نوآوریاش فراهم کند. همزمان استراتژی «گردش دوگانه» نیز با هدف تقویت زنجیرههای تامین داخلی و در عین حال حفظ تعامل گزینشی با بازارهای جهانی در ماه مه ۲۰۲۰ با همین هدف ترسیم شد. این طرح، در اصل، نسخهای از سیاست صنعتی خود ایالات متحده است، نسخهای که در قالبش به این حقیقت توجه شده که تکیه زنجیره تامین به متغیرهای خارجی زمینه ساز ضعف خواهد شد.
اما آنچه چین و ایالات متحده را در میدان رقابت در حوزه فناوری متمایز میکند، عزم پکن جهت هدایت امور مالی، نیروی انسانی و توانایی اداری از مرکز با تجمیع تمام منابع ملی موجود برای حمایت از پیشرفتهای فناوری داخلی است.
رقابت در میدان فناوری
فراتر از این، هدف اصلی پکن تبدیل چین به یک قهرمان جهانی در عرصه نوآوری است. چشمانداز ترسیم شده، ملتی است که نه تنها فناوری تولید میکند، بلکه مرزها و استانداردهای جهانی خود را در زمینههایی مانند هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی تعریف میکند. این در حالی است که چالش همیشگی چین، ایجاد تعادل بین اولویتبندی مرتبط باخوداتکایی در زمینه فناوری و در عین حال ارایه تضمین جهت ایجاد شغل و رشد درآمد برای نسل جوان است. تمرکز بر خوداتکایی در حوزه فناوری، به معنای تغییر به سمت مشاغلی است که نیار به تخصصی بالایی ندارد، این گزاره با اشتغالزایی انبوهی که مانند گذشته توسط بخش املاک و شرکتهای فینتک ارائه میشد در تضاد است.
چنین تغییری، طبیعتا زمینهساز نرخ بالای بیکاری ۱۷.۳ درصدی میان جوانان خواهد شد، رخدادی که سال ۲۰۲۵ شاهدش بودیم. برای دههها، واشنگتن از کنترل صادرات به عنوان سلاح استراتژیک استفاده کرد. از کمیته هماهنگی کنترل صادرات چندجانبه (CoCom) در دوران جنگ سرد گرفته تا اعمال محدودیتهای اخیر بر نیمهرساناهای پیشرفته، ایالات متحده مدتهاست بر این باور است که کنترل فناوریهای حیاتی برای حفظ برتری نظامی و اقتصادی ضروری است. چین این راهکار را با دقت مطالعه کرده و از نفوذ خود به عنوان بزرگترین کشور تجاری جهان و تسلط بر زنجیرههای تامین تولید برای نمایش قدرت در امور بینالمللی بهرهمند شده است.
در گذشته چین قوانین کنترل صادرات و فهرستهای «نهادهای غیرقابل اعتماد» خود را منتشر میکرد. حال محدودیتهای اعمال شده بر صادرات گالیوم، ژرمانیوم و گرافیت – که همگی برای زنجیرههای تامین نیمههادی و باتری جهانی کلیدی هستند – نشان میدهد که این بازیگر مایل است بهسان آمریکا در حوزه کشورداری از فناوری محور بهرهمند شود.
از همین رو وقتی واشنگتن وابستگی متقابل را به سلاح تبدیل میکند، پکن با تقلید و نه خشم به این کنش، واکنش نشان خواهد داد.
وقتی به اهرم رقیب متوسل میشود!
از این منظر، پکن از کنترل مواد معدنی حیاتی به عنوان اهرم در طول مذاکرات تعرفهای با واشنگتن استفاده کرده است. آن هم در شرایطی که رژیم کنترل صادرات این بازیگر کمتر بر مبنای نافرمانی و بیشتر حول محور تصدیق نحوه عملکرد قدرت بزرگ است. ایالات متحده به چین آموخت که اعمال کنترل بر آسیبپذیری حریف، اهرم است و اهرم، نفوذ قلمداد میشود. از همین رو میتوان گفت سیاستهای پکن آنقدر هم ضد آمریکایی نیستند، بلکه مبتنی بر همان منطق مزیت استراتژیک از طریق کنترل قابل تبیین اند.
طبیعتا مخاطب چین صرفا واشنگتن نیست بلکه اژدهای زرد از این سلاح میتواند در برابر سایر کشورها نیز استفاده کرده تا آنها را متقاعد سازد در مورد همسویی بیش از حد با واشنگتن تجدیدنظر کنند. رهبران چین درک کردند که قدرت جهانی در صورت لزوم نه تنها بر باز بودن، بلکه بر توانایی بستن دروازهها استوار است. پکن با ایجاد تابآوری در بخشهای کلیدی – بخشهایی چون انرژی، غذا، داروسازی، نیمههادیها و کشتیرانی – همان درسی را میآموزد که واشنگتن در قرن بیستم آموخت: یک قدرت بزرگ نمیتواند خود را در معرض زنجیره تامین دیگری قرار دهد.
از منظری دیگر شاید عمیقترین درسی که چین از ایالات متحده آموخته کارهایی است که این رقیب در موضع ضعف انجام داده است. از ویتنام گرفته تا عراق و افغانستان، ایالات متحده بارها و بارها اسیر درگیریهای منطقهای شده و هزینههای بالایی نیز برایشان پرداخته، هزینههایی که غالبا با پیامدهای پر آشوب همراه بوده است. پکن مدتهاست که طرفدار سرسخت عدم مداخله در امور خارجی و استفاده مکرر از اصل عدم تعهد دیپلماتیک بوده است (در این باره باید رویکرد این کشور در ارتباط با روسیه، کره شمالی و پاکستان را استثنا قلمداد کرد).
سیاست خارجی فعلی چین همچنان منعکسکننده نوعی سکوت است. فارغ از لفاظیهای آتشین و رزمایشهای نظامی در اطراف تنگه تایوان یا دریای چین جنوبی، پکن مراقب بوده و هست تا وارد جنگی نشود که قادر به مهار و کنترلش نیست. به عنوان مثال، در خاورمیانه، این بازیگر روابط خود را با ایران و عربستان سعودی حفظ کرده و با جدیت از درگیر شدن در بحرانهای بزرگ فراتر از مرزهای خود اجتناب کرده است.
چین در تله آمریکا گرفتار میشود؟
خویشتنداری چین صرفا رویکردی اخلاقی یا صلحطلبانه نیست بلکه فرایندی عملگرایانه است. این کشور مداخلات نظامی گذشته ایالات متحده را مطالعه کرده و به این نتیجه رسیده که نفوذ یک قدرت بزرگ اغلب زمانی که در مناقشات محلی گرفتار میشود، کاهش مییابد. ایالات متحده به چین آموخته که بهتر است از دور درباره مناقشات داوری کند تا اینکه از نزدیک با آنها بجنگد. با این حال، چین به عنوان یک بازیگر امنیتی محدودیتهایی دارد. فعالیتهای این کشور در تنگه تایوان و دریای چین جنوبی، بیاعتمادی و نگرانی زیادی را میان همسایگان منطقهای ایجاد کرده و جاهطلبیهایش برای دیده شدن به عنوان یک نیروی ثباتبخش را تضعیف میکند.
این کشور برای پیشبرد اهداف دیپلماتیک خود – مانند ابتکارات جهانی برای توسعه، امنیت و حکومتداری – به دنبال ایفای نقشی برجسته در منطقه است، بالاخص آن که ایالات متحده هراندازه غیر قابل پیش بینی میشود، اعتبارش نیز کاهش خواهد یافت. اما چین همچنین میداند که پذیرفتن نقش رهبری امنیت جهانی، این بازیگر را در معرض همان مشکلاتی قرار خواهد داد که قدرت ایالات متحده را تضعیف کرد.
در این میان طنز رقابت امروز ایالات متحده و چین در این است که بخش زیادی از آنچه واشنگتن در مورد رفتار پکن تهدیدآمیز میداند، منعکسکننده انتخابهای قبلی خودش است. ایالات متحده قدرت خود را بر سیاست صنعتی، کنترل فناوری، سرمایهگذاری در زیرساختهای جهانی و تعامل سنجیده در خارج از کشور بنا نهاده. اکنون، چین نیز مسیر مشابهی را دنبال میکند؛ به بیانی دیگر پکن از طریق «ساخت چین ۲۰۲۵»، ابتکارات جهانیاش را با موضعگیری دیپلماتیک، لفاظیهای پرانرژی و اجبار اقتصادی هدفمند ترکیب میکند.
- برچسب ها:











