سقوط الفاشر؛ جنگی که معادلات آفریقا تا خلیج فارس را تغییر داد
به مدت ۱۸ ماه، الفاشر نفسش را در سینه حبس کرد. شهری که زمانی پناهگاه خانوادههای آواره از جنگهای پیشین بود، به آخرین سنگر مقاومت در دارفور تبدیل شد. تا تابستان ۲۰۲۴، مدافعانش، سربازان، داوطلبان و شبهنظامیان محلی، با تکیه بر سنگ و خاطره زنده ماندند. آرد ناپدید شد، برق قطع شد، جراحان با نور شمع جراحی میکردند.
به گزارش تجارت نیوز، اواخر اکتبر ۲۰۲۵ وقتی صفیر تفنگها در الفاشر خاموش شد، صدایی که به گوش رسید سکوت توخالی بود. پس از هجده ماه محاصره، پایتخت دارفور شمالی، آخرین شهر بزرگی که هنوز تحت کنترل ارتش بود، سرانجام فرو ریخت. خیابانهایی که زمانی صدای رفت و آمد خانوادههای آواره در آنها طنینانداز بود، اکنون زیر خاکستر دفن و بیمارستانها به سردخانه تبدیل شدهاند. با این حال، در زیر ویرانهها، تحولی تازه شکل گرفته: اسکلت نظم جدید که از درههای سوخته دارفور تا افقهای آیینهای خلیجفارس امتداد دارد.
سقوط الفاشر چیزی بیش از نتیجه یک نبرد بود. امروز لحظهای تاریخی رقم خورده و نقشه سودان و از بسیاری جهات، معنای تازه یافتهاند. نیروهای پشتیبانی سریع (RSF)، که از خاکستر جنجویدها متولد شدند، از مجریان محلی به یک شرکت فراملی تبدیل شدند. آنچه در سال ۲۰۲۳ به عنوان دشمنی بین دو ژنرال، محمد حمدان دقلو، معروف به حمیدتی، و عبدالفتاح البرهان یاد میشد، حالا زمینهساز سقوط دولتی شده که بر پایه حمایت، خشونت و طلا بنا شده بود.
جنگی که بانیانش را نابود کرد
نیروهای پشتیبانی سریع، به عنوان اهرمی برای کنترل قلمداد میشود. در سال ۲۰۱۳، عمر البشیر ، دیکتاتور وقت، نیرویی را برای آرام کردن دارفور گرد هم آورد و مردانی را از شبه نظامیان قبیلهای که از قبل به خاطر جنایات بدنام بودند، استخدام کرد. او به آنها پول داد، قدرت واقعی را از آنها سلب کرد و باور داشت که با این اقدامها وفاداریشان را به دست میآورد. اما اینطور نشد. آنچه او در عوض به دست آورد، یک ارتش خصوصی با اشتهای خاص خود بود.
پس از آن ماجرای طلا برجسته شد. وقتی رگهای جبل عامر برجسته شدند، سرنوشت منطقه تغییر کرد. حمیدتی، تاجر پیشین شتر با غریزه تیزبین برای بازارها و خلقوخوها، معادن را تصرف کرد. خواه به واسطه شانس و یا بر اساس محاسباتی که داشت، این اقدام او را از یک جنگسالار استانی به یک بازیکن ملی ارتقا داد. تا سال ۲۰۱۸، شرکتهای مرتبط با نیروهای پشتیبانی سریع سودان (RSF) بر تجارت غیررسمی طلای سودان تسلط داشتند و محققان تخمین زدند که همین گروه بیش از دو سوم تولید بانک مرکزی را دور میزند. این فلز از طریق شبکههای پیچیدهای که به پالایشگاههای دبی ختم میشد، قاچاق میشد. این فلز در کیسهها از دارفور خارج و بستهبندی و پاک شده و به خلیجفارس میرسید.
پس آنچه رخ داد؛ معاملهای آرام بود. جنگسالاران سودانی شمش طلا فراهم میکردند، دلالان خلیج فارس دلار، سوخت و دسترسی محرمانه. هر طرف هر چه میخواست به دست میآورد و کمتر کسی سوالی میپرسید. نیروهای پشتیبانی سودان ثروتمند، مستقل و تقریبا دستنیافتنی شدند. وقتی بشیر سرانجام در سال ۲۰۱۹ سقوط کرد، موازنه قدرت برهم خورد. حمدتی در شورای انتقالی به عنوان یک زیردست ننشست بلکه در قامت سهامدار قد علم کرد. او حتی در حالی که افرادش در خیابانهایی که هنوز خون را به یاد داشتند، گشت میزدند، از اصلاحات میگفت. ثروتش به او قدرت داد و معادن استقلال و شبکههای حمایتی دوام. برای بسیاری از سودانیها، او هم متحد و هم غارتگر قلمداد میشد.
در اوایل سال ۲۰۲۳، مذاکرات موسوم به «ادغام» که قرار بود نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) را در ارتش منظم بگنجاند، برگزار شد؛ رایزنیهایی که بیشتر شبیه شمارش معکوس بود. برای حمیدتی، ادغام به معنای تسلیم قدرت بود. از منظر برهان اما این آخرین فرصت برای نجات یک فرماندهی واحد قلمداد میشد. جنگی که در پی آن رخ داد، زاده سوتفاهم نبود؛ بلکه حاصل محاسبات جاهطلبانه بود. فقط یک ارتش میتوانست باقی بماند و هر دو مرد میخواستند که آن ارتش متعلق به خودشان باشد.
وقتی طلا خیابانها را رنگین میکند
از همان روزهای اول جنگ، مشخص بود که نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) بدون آمادگی نیامدهاند. کاروانهای آنها با وسایل نقلیه مدرن، رادیوهای رمزگذاری شده و خطوط تدارکاتی که ظاهرا جغرافیا را نادیده میگرفت، حرکت میکردند. در حالی که ارتش در بندر سودان ذخایر رو به کاهش را محاسبه میکرد و نیروهای حمیدتی از خزانه دیگری تامین مالی میشدند. با این حال جنگ آنها به واسطه طلا جریان داشت.
کنترل معادن دارفور و کردفان و مالیاتبندی آرام تجارت ساحل، موجب شد تا نیروهای پشتیبانی سریع به ارز قوی دست یابند؛ ارزی که دولت هرگز نمیتوانست با آن برابری کند. در داخل سودان، افسران به عنوان کارآفرین نیز فعالیت کرده و مناطق معدنی را اداره، ناوگانها را مدیریت و برای آنها عوارض وضع میکردند. محمولههای شمش از طریق چاد و جمهوری آفریقای مرکزی به غرب یا از جنوب به سودان جنوبی سرازیر میشدند و سپس در پالایشگاههای خلیج فارس دوباره ظاهر میشدند. زمانی که فلز به دبی رسید، داستان منشا آن ثبت شده بود.
مقامات امارات متحده عربی اصرار دارند که تجارت طلا توسط آنها به شکلی شفاف انجام میشود. شاید. اما منشا محمولهها از مناطق جنگی اغلب بررسی نمیشود. دیده شده هواپیماهایی که کمکها را به بندر سودان منتقل میکنند، با محمولههای ثبت نشده، از باندهای فرودگاهی دورافتاده خارج میشوند. محاسبات ابوظبی عملی به نظر میرسد: دسترسی به شمشهای ارزان، سهام آینده در زمین و لجستیک، و جای پایی در امتداد دریای سرخ. برای نیروهای پشتیبانی سریع (RSF)، همین مسیرها به معنای نقدینگی و نوعی مشروعیت است، نه یک دولت.
حال آنچه پدیدار شده، حاکمیت بدون نهادها است. نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) بر قلمرو حکومت میکند، از تجارت مالیات میگیرد و ارتش خود را از طریق تجارت بینالمللی تامین مالی میکند. جنگجویان به دلار حقوق میگیرند، افسران آزادانه سفر میکنند و رهبرشان خود را به عنوان یک ژنرال تاجر معرفی میکند و همزمان وعده نظم میدهند. در زیر این ظاهر فریبنده، تحولی شکننده نهفته است: یک اقتصاد جنگسالارانه که در آن سلاحها از معادن محافظت میکنند و معادن برای اسلحههای بیشتر هزینه میشوند. در چنین قابی امپراتوریای از گرد و غبار و شمش، که فردا را با درآمد امروز میخرد مانور خواهد داد.
الفاشر: محاصرهای که نقشه را از نو ترسیم کرد
به مدت ۱۸ ماه، الفاشر نفسش را در سینه حبس کرد. شهری که زمانی پناهگاه خانوادههای آواره از جنگهای پیشین بود، به آخرین سنگر مقاومت در دارفور تبدیل شد. تا تابستان ۲۰۲۴، مدافعانش ، سربازان، داوطلبان و شبهنظامیان محلی، با تکیه بر سنگ و خاطره زنده ماندند. آرد ناپدید شد، برق قطع شد، جراحان با نور شمع جراحی میکردند. پزشکی به خبرنگار بازدیدکننده گفت: «ما زمان را با صدای وزوز بالای سر اندازهگیری میکنیم»، منظور پهپادها بود.
وقتی الفاشر سرانجام در اکتبر ۲۰۲۵ سقوط کرد، این فروپاشی هم فیزیکی بود و هم نمادین. هر پنج پایتخت دارفور تحت کنترل نیروهای پشتیبانی سریع قرار گرفتند و ارتش به سمت شرق و بندر سودان عقبنشینی کرد. سودان غربی دیگر مانند یک استان به نظر نمیرسید و مانند یک کشور موازی رفتار میکرد. با این حال ویرانگریها سرسامآور بود. تصاویر ماهوارهای نشان میداد که کل محلهها، به ویژه مناطق ماسالیت، با خاک یکسان شدهاند. با این حال، تصرف الفاشر فقط نظامی نبود، بلکه تجاری نیز قلمداد شد.
این شهر در جایی قرار دارد که جادههای معادن طلای جبل عامر به مسیرهای چاد و جمهوری آفریقای مرکزی میرسند. وقتی کاروانهای نیروهای پشتیبانی سریع از دروازهها عبور کردند، فقط زمین را تصرف نکردند؛ بلکه شریانهای شهر را در اختیار گرفتند. سوخت، غذا و شمش طلا تحت اسکورت آنها جا به جا شد. لجستیک به اهرم فشار تبدیل و اهرم فشار به قانون.
به همین دلیل است که این سقوط با اهمیت است. این سقوط، لحظهای را رقم زد که نیروهای پشتیبانی سریع (RSF) از فعل شورشی دست کشیدند و مانند یک دولتمرد فعالیتشان را آغاز کردند. قلمرو، درآمد، به رسمیت شناختن – سهگانه شوم مشروعیت مدرن – قاطعانه محقق شد. پایان محاصره به معنای صلح نیست؛ بلکه به معنای پایداری است. سودان غربی اکنون مانند یک دولت کوچک تحت کنترل شبهنظامیان به نظر میرسد که با طلا تامین مالی میشود، با اسلحه محافظت و بیسروصدا توسط کسانی که هنوز با آن تجارت میکنند، پشتیبانی.
امپراتوری غبار: آینده جنگ سودان
سودان امروز شبیه دو کشور همپوشان است که یک بدن فرسوده را به اشتراک میگذارند. در غرب، نیروهای پشتیبانی سریع از طریق طلا و پول خلیجفارس حکومت میکنند. در شرق، ارتش به هزینههای گمرکی، کمکهای خارجی و لفاظیهای میهنپرستانه چسبیده است. هر دو با مالیات بر تجارت، جلب رضایت مشتریان و تحمیل هزینهها به غیرنظامیان زندگی میکنند. آنچه آنها را به طرز غمانگیزی متحد کرده، گرسنگی است.
این دیگر یک برخورد ایدئولوژیک نیست؛ بلکه مبارزهای بر سر حاکمیت اقتصادی است. کاروانهای طلا از دارفور بیرون میآیند تا سلاحهایی را که از معادن محافظت میکنند، تامین مالی کنند. محاصره بنادر، قیمتها را افزایش میدهد و باعث میشود قاچاق سودآورتر از صلح باشد. جنگ داخلی سودان از خودش تغذیه میکند، ماری که دم خود را گاز میگیرد و هرج و مرج را برای کالری هضم میکند.
حمدتی اکنون خود را به عنوان یک مدرنساز معرفی میکند و وعده سرمایهگذاری و شغل میدهد در حالی که افرادش هنوز روستاهای سیاه شده از آتش را نگهبانی میکنند. برهان خود را در پرچم پیچیده و قول داده از وحدت دفاع کند، حتی در حالی که افسرانش از همان شبکههای قاچاق سر در میآورند. دو یونیفرم، همان منطق.
همسایهها خود را وفق دادهاند. امارات متحده عربی روابط محتاطانهای با تجارت دارد، مصر بیسروصدا برای محافظت از منافع نیل به ارتش کمک میکند و پیمانکاران روسی در ازای امتیازات، از سایتهای معدنی محافظت. ایدئولوژی در مقایسه با فرصت، در درجه دوم اهمیت قرار دارد. همانطور که یک دیپلمات نایروبی شانههایش را بالا انداخت و گفت، «ثبات شریف است، اما گاهی اوقات بیثباتی سودمند است.»
در همین حال، بحران انسانی همچنان عمیقتر میشود. بیش از ده میلیون سودانی آواره شدهاند و اردوگاههای چاد و سودان جنوبی مملو از جمعیت است. کاروانهای کمکرسانی توسط همان مردانی که میخواهند از آنها عبور کنند، مالیات میگیرند یا مسدود میشوند. هر کیسه آرد به ابزاری برای چانهزنی و هر واکسن به هزینه تبدیل میشود. گاهی اوقات، احساس میشود که جنگ، رحمت را به پول تبدیل کرده است.
- برچسب ها:












