به هوای عشقت، حافظ در انتظار توست!
در این بصیرت که حافظ در زندگی و آثارش به معنای واقعی کلمه، انسانی و انسانمحور بود، تفال هفده سال پس از مرگ او، در سال ۱۴۰۳ هجری شمسی، به زادگاه و مقبره عزیزش رفته است و با نوعی ارتباط غیرمعمول با حافظ، به معنای اسطورهای و انسانی، تصویر و هویت او را جستجو کرده است. در این ارتباط غیرمستقیم، حافظ به نظر میرسد که تضمینی برای تصاحب عشق جسمانی است. تفال با ترکیبی از احساس هوایی و شاعرانه، زیبایی زندگی و عشق استاد شاعر را بازگو کرده و دستاوردهای حافظ را در طول عمری که به دنبال آن از طریق زندگی و آثارش به ارمغان آورده است، مورد بررسی گذاشته است. او به دلیل سرزندگی زادگاه حافظ و پرتو طبیعت شیرین، دارای تانی، مانند برگ شیرین، نسیمی آهسته و فوق العاده شیرین است.
فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادستدل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر استلیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیستنقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذارچیست طاووس که در باغ نعیم افتادست
دل من در هوس روی توای مونس جانخاک راهیست که در دست نسیم افتادست
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاستاز سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست
سایه قد تو بر قالبمای عیسی دمعکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست
آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبتبر در میکده دیدم که مقیم افتادست
حافظ گمشده را با غمتای یار عزیزاتحادیست که در عهد قدیم افتادست
شرح لغت: سودا: رونوشت، مسوده، سیاهی/سواد سحر: رونوشت جادو/نقطه دوده: لکه سیاهی، نقطه سیاه/حلقه جیم: دایره حرف (ج)/ زلف مشکین: زلف مشک مانند، زلفی به سیاهی و عطر مشک/گلشن فردوس: باغ بهشت.
تفسیر عرفانی:
۱-به مساله و موضوعی توجه داری که فارغ و آسوده شدن از آن برایت بسیار مشکل است. گرفتار وسوسه عجیبی شده اید. گویی تمام اندیشه و زندگی شما را تصاحب کرده است. بهترین راه آنست که بدون رودر بایستی و تعارف، هر آنچه را که لازم است، با او در میان بگذاری. اگر او توجه کرد و عمل نمود، آسوده خاطر باش، ولی اگر وقت گذرانی نمود، با توکل بر خدا، فوری، دوری بجوی که ادامه دادن، شایسته نیست.
۲- حافظ در بیت هفتم میفرماید:
*ای یار عیسوی نفس جان بخش، سایه قامت تو بر پیر من، پرتو و انعکاس نوری است که بر استخوان پوسیده تابد و آن را زنده سازد. محبت آنست که از هر دو سوی باشد و یکطرفه رنج آور است.
تعبیر غزل:
انسانی بسیار حساس هستی، ولی از این حساسیتهای بی مورد جز غم و غصه چیزی عایدت نمیشود و کارهایت را مشکل و دشوار میکند. تو که سالها به دنبال انجام این نیت بودهای چرا حالا که وقت عمل رسیده با تصورات بیجا و حساسیتها و حسادتها کار خود را خراب میکنی. پیش از آنکه فرصت را از دست بدهی به خود بیا تا دم عیسایی او به زندگیت روحی تازه بخشد.
- برچسب ها: