بررسی بازی Skate Story | معامله با شیطان
ماه، خواب را از چشمان همه گرفته بود. از چشمان کسانی که در دنیای زیرین حبس شده بودند و باید عذاب میکشیدند. ناگهان اهریمنی که از شیشه ساخته شده بود به پا خواست. او دیگر نمیتوانست مهتاب را تحمل کند. شیطان عزم اهریمن را دید و قراردادی روبهروی او گذاشت. شیطان وعده داد تا به اهریمن اسکیتی را تحویل دهد اما با یک شرط؛ اینکه او در قبال اسکیت، روحش را تسلیم کند. اهریمن شرط را پذیرفت. او اسکیت را به زیر پایش انداخت و به سمت ماه تاخت. تاخت و تاخت، تا اینکه بالاخره ماه رسید و آن را بلعید. با خوردن ماه، اهریمن به خواب رفت و در رویایش، شش ماه دیگر که در دنیای زیرین میدرخشند را دید. برای دیدار با شیطان، باید تمام هفت ماه را بلعید و اینگونه اهریمن سفرش را آغاز کرد. این داستان بازی Skate Story است. عنوانی که با همین داستان عجیب، میتواند توجه شما را جلب کند. با ویجیاتو همراه باشید.
ناشر بازی:
Devolver Digital
مدت زمان بازی:6 ساعت
سازنده بازی:
Sam Eng
کامل کردن بازی:8 ساعت
راستش را بخواهید، زمانی که میخواستم بازی Skate Story را تجربه کنم، به آخرین چیزی که فکر میکردم داستان بود. چه کسی Tony Hawk یا Olli Olli را برای داستانش بازی میکند؟ اینجا، دقیقا همان نقطهای است که Skate Story خود را از همتایانش جدا میکند و با ادبیاتی خاص و شنیدنی، داستانی سورئال درباره گناه و جهنم روایت میکند.

همانطور که گفتم، شما نقش اسکیتسواری را دارید که بدنش از جنس شیشه ساخته شده و با شیطان عهدی بسته تا هر هفت ماه جهان زیرین را ببلعد و آرامش را به اهریمنها برگرداند. در این دنیا، خواب یک گناه است و هر اهریمنی که به خواب برود، یک طبقه در جهان زیرین پایینتر میرود. اسکیتسوار داستان ما از آنجا که در پی بلعیدن تمام ماههاست، به خواب میرود تا با سقوط به جهانهای پایینتر، ماههای باقیمانده را شکار کند. در این بین شما با کاراکترها و مفهومهایی آشنا میشوید که چندان با آنها غریبه نیستیم. از گناهانی که آدمها انجام دادهاند و در جهنم افتادهاند تا داستانهایی که ذهن اهریمنها را درگیر کرده است.
چیزی که داستان Skate Story را برای من جذاب کرد، آن بود که بازی تقریبا هیچ ارجاعی به کتابها مذهبی و عرفانی ندارد و تماما ساختار گناه و جهنم را از زاویه دید منحصر به خودش تعریف میکند. برای مثال، اگر در لبههای میلهها اسکیتسواری کنید که اصطلاح آن Grind است، این صدای خشدار به مذاق شیطان خوش میآید و این یک گناه برای شما محسوب میشود.
در نقطهای از بازی، با کاراکتری مواجه شدم که به علت اسراف به دنیای زیرین تبعید شده بود. او میگوید که از پرخوری لذت زیادی برده است اما به همین خاطر به سیری مطلق رسیده بود و دیگر نمیتوانست غذایی که باقیمانده را بخورد و به همین علت او به اسرافگرایی متهم شد و به جهان زیرین فرستاده شد.


بازی این مفهومها را با ادبیات خودش تعریف میکند و این مورد برای من بسیار لذتبخش بود. بهطور کلی اگر چند تصویر از بازی را در اینترنت تماشا کنید، ذرهای تصور نمیکنید که بازی واقعا درباره چنین مفاهیمی داستان تعریف میکند. همین مورد باعث شگفتی من شد و به همین خاطر داستان بازی به تنهایی توانست اشتیاق من را تا پایان بازی حفظ کند. داستان بازی مجموعا در 9 چپتر روایت میشود که حدود 6 الی 8 ساعت وقت شما را خواهد گرفت.
در بخش گیمپلی، شما تقریبا هر آنچه از یک بازی اسکیتسواری انتظار دارید را بهدست میآورید، با این تفاوت که در بازی جنس شیشهای بدن شما کار دستتان خواهد داد. برخورد سنگین با اجسام خارجی باعث میشود تا شما شکسته شوید و دوباره تلاش کنید. یکی دیگر از نکاتی که از آن خوشم آمد، این است که بازی سعی نمیکند شما را بابت شکست خوردن مجازات کند. اگر شکسته شوید، تنها ده ثانیه به عقب بازگردانده میشوید و دوباره تلاش میکنید. این روند باعث میشود تا ریتم سریع گیمپلی هم دچار اختلال نشود و از اسکیتسواری لذت ببرید.

یکی از اهداف مهم گیمپلی آن است که بتوانید کمبوهای زیادی را با تکنیکهای مختلف بزنید. از چرخش اسکیتبورد در هوا گرفته تا چرخش روی زمین و انواع و اقسام تکنیک که میتواند ریتم بازی را به خوبی حفظ کند.
با این حال احساس میکنم مراحل بازی کمی به ورطه تکرار میافتند. چرا با قاطعیت این را نمیگویم؟ چون من در طول بازی دائما سرگرم چالشهای محیطی شده بودم و تکراری بودن کارها چندان اذیتم نکرد. کیفیت خوب انیمیشنها و روان بودن تکنیکها از جمله عواملیست که شما را تشویق میکند تا تمام چالشهای محیطی را بیوقفه انجام دهید. چالشهایی که غالبا هم پاداش چندانی به بازیکن نمیدهد و میتوان به این موضوع انتقاد داشت، اما آنقدر گیمپلی بازی سرگرمکننده است که میتوانید به این موضوع حتی توجه هم نکنید.
با تمامی این توصیفات، تکرار کارهای مختلف در بازی وجود دارد و این مسئله ممکن است به مذاق همه خوش نیاید. به عبارتی میتوان گفت که جادوی بازی ممکن است برای بسیاری در همان یکی دو ساعت ابتدایی به پایان برسد، اما شخصا از گشتوگذار در محیط بازی و انجام چالشها خسته نشدم و یادگرفتن تکنیکهای مختلف و رکورد زدن در بخش کمبوها، کار سرگرمکنندهای بود. این مسئله دقیقا همان چیزیست که میتواند گوش طرفداران بازیهای تونی هاوک را هم تیز کند. با انجام ترفندهای مختلف رکورد بزنید و از رقمهایی که بهدست میآورید لذت ببرید.


اما نمیتوانم به گیمپلی بازی اشاره کنم و چیزی از موسیقی بینظیر بازی نگویم. موسیقی، مکمل بسیار مهمی برای بازی Skate Story است و ترانههای ساخته شده، تاثیر مستقیمی بر جذابیت گیمپلی بازی میگذارند. بند Blood Cultures بیش از 13 ترانه برای این بازی تنظیم کرده و در کنار آنها، John Fio هم برای قسمتهای جانبی و منوها ترانههایی نواخته است که به بازی هویت فوقالعادهای بخشیده است. این ترانهها در سبک الکترو و لوفای (Lo-fi) قرار میگیرند و تلفیق برخی از آنها با فضای بازی میتواند مو به تن شما سیخ کند. توجه سازنده به اهمیت موسیقی در این بازی شایسته تحسین است. موسیقی بهقدری ارزش خودش را در بازی حفظ میکند که اگر چند سال دیگر از شما بپرسند چه چیزی از این بازی به یاد دارید، میتوانید از موسیقی آن صحبت کنید.
از ترکیب خوب موسیقی در فضاسازی بازی گفتم، لازم است که به طراحی هنری بازی هم بپردازم که یکی دیگر از بخشهای تحسینبرانگیز بازی است. محیطهای بازی شامل نمادگراییهایی است که اتمسفر بازی را شکل میدهند و هماهنگی خوبی با پلات داستانی دارند. در این مورد هم میتوان به آوانگارد بودن بازی اشاره کرد. بسیاری از بازیهای اسکیتسواری سعی دارند محیطهای خیابانی، پارکها و دیوارهای پر از گرافیتی را به مخاطبان نشان دهند اما Skate Story کاملا خلاف جهت است. با ترکیب طراحیهای سورئال و توصیفهای شاعرانه، بازی Skate Story اسکیتسواری را طوری معنا میکند که تا به حال مشابه آن را ندیدهاید. با این حال، ایرادات نورپردازی در برخی از بخشهای بازی وجود دارد که باعث میشود موانع سر راه خود را به درستی نبینید. گاها هم ثابت ماندن تصویر در حین بازی دیده میشود، اما میتوان گفت که مشکلات فنی بازی به همین موارد محدود خلاصه میشود و در کل کیفیت بازی قابل قبول است.

بازی Sakte Story توسط یک توسعهدهنده آمریکایی به نام Sam Eng ساخته شده و با کمک کمپانی Devolver Digital توسعه پیدا کرده است. او در طول مصاحبههای مختلف خود اشاره داشته که اسکیتسواری در خیابانهای نیویورک، یکی از منابع الهامبخش او برای ساخت بازی بوده و بسیاری از نمادگراییها و تعاریف، ریشه در محلههای مختلف این شهر دارد.
در چند بازی دیگر میتوانید با انجام ترفندهای مختلف اسکیتسواری به دنبال ماه بروید تا آن را ببلعید. همین ایده Skate Story را تبدیل به تجربهای خاص کرده است. همانطور که گفتم ایراداتی را میتوان به طراحی مراحل و تکرار ایدهها وارد کرد، اما Skate Story بازی احساسات است. با داستان، موسیقی و فضاسازیهای خارقالعاده، بازی تلاش میکند شش ساعتی را برای شما بسازد که هیچ جای دیگری قابل تجربه نیست. این هنر Skate Story است. این همان چیزی است که بازیهای ویدیویی را دوستداشتنی کرده است.
میخرمش…
دوست دارید در نقش اهریمنی بازی کنید که به دنبال بلعیدن ماه است؟ آیا به بازیهای اسکیتسواری هم علاقه دارید؟ پس معطل چه چیزی هستید. همین الان Skate Story را تجربه کنید.
نمیخرمش…
انجام کارهای تکراری در طول مراحل میتواند پس از مدتی خستهکننده شود و جادوی بازی را خیلی زود از شما بگیرد. اگر به دنبال بازیهای هنری تجربهگرا نیستید، بیخیال Skate Story شوید.
85
امتیاز ویجیاتو
بازی Skate Story تجربهای است که بیشتر از آنکه بخواهد مهارت شما در اسکیتسواری را به چالش بکشد، به دنبال درگیر کردن احساسات شماست. بازی با ترکیب جسورانه داستانی سورئال، موسیقی تاثیرگذار و طراحی هنری آوانگارد، موفق میشود اسکیتسواری را به زبانی شاعرانه برای روایت گناه، سقوط و رستگاری تبدیل کند.
- برچسب ها:












