بررسی بازی Lost Records: Bloom & Rage
برایم جالب بود که خالقان Life is Strange دقیقا پس از گذشت یک دهه از انتشار آن، اثری منتشر کردهاند که احتمالا بیشتر از هر بازی دیگری به آن تجربه نزدیک باشد. بازی Lost Records: Bloom & Rage جدیدترین اثر استودیوی خلاق Don’t Nod شاید تحقق آرزوی طرفدارانی باشد که طی ده سال، منتظر چیزی بودند که همان حس و حال را تکرار کند؛ ترکیبی از واقعیت و تخیل که روزهای عادی در زندگی شخصیتهایش، تبدیل به لحظاتی بهیادماندنی در ذهن مخاطبان میشد. اما دونت ناد چه قدر در ساخت دوباره چنین چیزی موفق عمل کرده است؟
شما بازی را در قالب شخصیت Swann Holloway در سال ۲۰۲۲ میلادی شروع میکنید؛ زنی ۴۳ ساله که پس از ۲۷ سال به زادگاه خود یعنی شهر Velvet Cove باز میگردد تا تجدید دیداری با دوستان دوران نوجوانی خود داشته باشد. اما این یک ملاقات ساده نیست، چون آنها ۲۷ سال پیش به هم قول داده بودند هرگز یکدیگر را نبینند. اما اتفاقی میافتند که باعث میشود آنها دوباره گرد هم بیایند و گذشته مرموزشان را مرور کنند.
بازی پس از مقدمهای کوتاه، شما را به گذشته و تابستان سال ۱۹۹۵ میلادی میبرد. سوان ۱۶ ساله یک نوجوان کنجکاو و نرد است که علاقه زیادی به فیلم دیدن دارد، عاشق طبیعت و طبیعتگردی است و دوستی هم ندارد. خلاصه بگویم، سوان یک نمونه کامل از یک آدم نرد (Nerd) در دهه ۹۰ میلادی محسوب میشود. این آخرین تابستانی است که سوان و خانوادهاش در Velvet Cove خواهند گذراند و پس از آن به کانادا مهاجرت خواهند کرد. او در یک روز عادی اول تابستان به مغازه کرایه فیلم میرود و در راه بازگشت، مرد قلدری سر راه او قرار میگیرد. همین اتفاق عاملی است تا سوان با بهترین دوستان زندگیاش یعنی «آتمن» (Autumn)، «نورا» (Nora) و «کت» (Kat) آشنا شود. بازی از این جا به بعد در روایت خود بین حال و گذشته جابهجا میشود و علاوه بر پرداختن به داستان اصلی، عمق بیشتری به شخصیتها میدهد.
بخش اعظم تمرکز داستان در قسمت اول لایف ایز استرنج روی دو شخصیت مکس و کلویی بود و شخصیتهای جانبی متعدد، عاملی بودند تا نه تنها این دو نفر، بلکه شهر Arcadia Bay به عنوان بستر اتفاقات عمق داشته باشند و حتی شهر هویت خودش را داشته باشد. اینجا اما دونت ناد تقریبا تمام لحظات را همراه با گروه دوستی چهار نفره سپری میکنید و نهایت سه یا چهار نفر باشند که بیشتر از یک سیاهیلشگر به نظر برسند. شهر Velvet Cove که یک شهر خیالی در میشیگان آمریکاست، آن هویت و ظرافت Arcadia Bay را ندارد و به اندازه آن هم وسیع نیست، اما یک سری شباهتهای جالب دارد که جذابیتش را حفظ میکند؛ شهری در دل جنگلهای وسیع که انگار از کل جهان جداست. محیطهای جنگلی اینجا برجستهترند و علاوه بر زیبایی طبیعت، مرموز بودنشان روی اتمسفر و روند داستان هم تاثیر میگذارد.
طی ده سالی که از انتشار قسمت اول Life is Strange گذشته است، عناوین مختلفی سعی کردهاند تا جا پای آن بگذارند، اما به همان اندازه موفق عمل نکردند. حتی استودیوی Deck Nine که اولین تجربهاش در این زمینه یعنی Life is Strange: Before the Storm نتیجه بسیار خوبی به همراه داشت، نتوانست در ادامه به همان خوبی عمل کند. دونت ناد با آگاهی از این مسیر، تلاش کرده است بازی Lost Records: Bloom & Rage همچنان آن جادوی قدیمی را درون خود نگه دارد. بازی همچنان یک اثر ماجرایی مدرن است و کنترل سوان را در زمان گذشته از زاویه دوربین سوم شخص دارید. اما در تغییری جالب، بازی در زمان حال از زاویه دوربین اول شخص روایت میشود که تغییر جالبی است و حتی برایم سوال شد که چرا چهره شخصیتی که نوجوانیاش را میبینیم در زمان حال مشخص نیست.
زمانی که لایف ایز استرنج در سال ۲۰۱۵ میلادی منتشر شد، افراد بسیاری در ابتدا به خاطر سبک مشابه و ساختار اپیزودیک، آن را با فصل اول The Walking Dead اثر بهیادماندنی تلتیل مقایسه میکردند. اما دونت ناد با اضافه کردن المانهای منحصربهفرد، تجربهای کاملا متفاوت و در عین حال بهیادماندنی رقم زد. شاید خیلیها قدرت بازگشت در زمان را عامل اصلی موفقیت بازی بدانند، اما جادوی اصلی بازی در این بود که لحظات روزمره زندگی را با چنان کارگردانی و درام درستی به تصویر میکشید که آدمها، ماجراها و سرنوشتشان برایم مهم شود. حالا در Lost Records ماجراجویی چهار دختر نوجوان در یک تابستان را میبینیم که طی یک اتفاق به بهترین دوستان هم تبدیل میشوند و میخواهند کنار هم به آرزوهایشان برسند. آتمن و نورا عاشق موسیقی هستند، یک گروه موسیقی دونفره تشکیل دادهاند و رویای راکاستار شدن در سر میپرورانند. کت به شعر و ادبیات علاقهمند است و دلش میخواهد یک شاعر شود. سوان هم دوست دارد علاقهاش به فیلم و سینما را جدیتر دنبال کند و وقتی بزرگ شد فیلم بسازد. همراه همیشگی او هم یک دوربین فیلمبرداری است و میخواهد از آخرین لحظات حضورش در Velvet Cove یک فیلم یادگاری درست کند.
دوربین فیلمبرداری برای سوان، حکم دوربین پولارویدی را دارد که مکس در لایف ایز استرنج همراه داشت. استفاده از دوربین طی بازی هیچ محدودیتی ندارد و هر وقت که دلتان خواست، این امکان را دارید تا از قاب دوربین با استایل VHS مناظر و آدمها را تماشا کنید. اما دوربین نقش مهمتری هم دارد. مخاطب در نقش سوان کلیپهای مختلفی برای فیلم یادگاری و همچنین موزیک ویدیویی ضبط میکند که قرار است اولین آهنگ رسمی گروه نورا و آتمن باشد و کت و سوان هم به آنها ملحق میشوند. یکی از کارهای جانبی لایف ایز استرنج، عکس گرفتن از سوژههای خاصی بود که به عنوان کلکسیون میتوانستید جمع کنید. این مکانیک در Lost Records به صورت مفصلتر وجود دارد و سوژههای بسیاری برای ضبط ویدیو و تهیه یک کلیپ جامع از آنها پیدا میشود. مثلا میتوانید از گربه سوان (که اسم و نژادش را بازیکن مشخص میکند) در لحظات و روزهای مختلف ویدیو بگیرید یا کلکسیونی از گرافیتیهای مختلفی بسازید که در Velvet Cove مشاهده میکنید. تنوع این سوژهها آن قدر هم زیاد است که اگر از این گونه فعالیتهای جانبی در یک بازی استقبال میکند، قطعا چند ساعتی سرگرمش خواهید شد. مخصوصا که قادر به ادیت ساده هر ویدیو هستید. مثلا یک فوتیج جدید را جایگزین یک نمونه قبلی میکنید یا جای نمایش هر فوتیج را تغییر میدهید. بسیاری از سکانسهای بازی در شب جریان دارد و این مواقع، دوربین سوان حکم چراغ قوهای را دارد که برای یافتن مسیر یا آیتم خاص میتوانید از آن بهره ببرید.
نیمه اول بازی Lost Records: Bloom & Rage میتوانست در زمان کوتاهتری به شخصیتها بپردازد و سراغ اصل قضیه برود، اما حتی طی این هشت ساعت سکانسی نبود که احساس کنم اضافه یا بیهوده است. لحظه به لحظه تجربههای گروه Bloom & Rage چیزی است که برای من تا حد خوبی، تداعیگر تجربه فوقالعاده قسمت اول Life is Strange بود. همچنین از طرف دیگر خوشحالم دونت ناد در عین پیروی از هسته همان فرمول، آن قدر تغییرات اعمال کرده است که Lost Records بتواند تجربه متفاوتی باشد. کمتر از دو ماه تا عرضه نیمه دوم بازی فاصله داریم و غافلگیری پایان بازی و تمام سوالاتی که فعلا بدون پاسخ باقی مانده، من را به اندازه کافی مشتاق تجربه مابقی داستان سوان، آتمن، کت و نورا نگه میدارد.
80
امتیاز ویجیاتو
بخش اول بازی Lost Records: Bloom & Rage تجربه جذابی برای طرفداران قسمت اول Life is Strange که هنوز جادویی آن داستانگویی و فضاسازی خاص را دارد. شاید نیمه اول طولانیتر از ظرفیتش برای داستانی باشد که روایت کرد، اما با سوالات متعدد و پایان غافلگیرکننده، مخاطب را بهخوبی مشتاق نیمه دومش نگه میدارد.
- برچسب ها: