تحلیل سرگرم‌کننده‌ی فیلم بیگانه: رومولوس، در یک نگاه

  • توسط: admin


بیش از دو ماه گذشته، زنومورف افسانه‌ای به سینماها بازگشت تا بار دیگر ویران کند و نسل دیگری از بینندگان را بترساند. اما آیا «بیگانه: رومولوس» به عنوان جدیدترین اثر این فرنچایز سینمایی فیلم موفقی است؟! پس از بازگشت بسیار ناموفق ریدلی اسکات به مجموعه‌ای که خودش شروع کننده آن بود، آیا چیزی برای گفتن در اینجا باقی مانده است؟ در این بررسی سعی می‌کنم به این سؤالات پاسخ دهم و چند نظر برای ارائه یک زمینه گسترده‌تر اضافه کنم. در ادامه با نقد فیلم Alien: Romulus همراه ویجیاتو باشید.


در این لحظه، من به شما هشدار می‌دهم که این نقد و بررسی حاوی اسپویل زیادی است، پس خودتان تصمیم بگیرید که آیا می‌خواهید ادامه مطلب را بخوانید یا نه!!!


ترکیب نوستالژی با فرمول‌های آشنا

کارگردان فیلم بیگانه: رومولوس، فده آلوارز اروگوئه‌ای است که ریبوت «مردگان شیطانی» و فیلم پُر از تنش «نفس نکش» را در کارنامه خود دارد. پس پیش از هر چیز باید بدانید این فیلمساز فردی بیگانه با فرنچایز‌های بزرگ و البته ژانر وحشت نیست. در نتیجه Alien: Romulus افزودنی فرمولی اما جذابی را به فرنچایز دوست داشتنی Alien (بیگانه) ارائه می‌دهد.

اگر بخواهم به صورت کلی این فیلم را به شما معرفی کنم باید گفت این اثر ترکیبی از نوستالژی و دیدگاه‌های تازه درباره موضوعات آشنا را ارائه می‌دهد. بنابراین، تماشاگران یک بسته کامل از احساسات را تجربه خواهند کرد، آن هم با اوج گیری‌های شدید که به ریشه‌های کلاسیک این فرنچایز بازمی‌گردد.

از ابتدای فیلم، فرم روایت Alien: Romulus به گونه‌ای است که شما را در تنش اتمسفرسازی جهان خود غوطه‌ور می‌کند؛ و این ویژگی است که اکنون پس از چندین فیلم دیگر مترادف با فرنچایز شده است. پس به سادگی می‌توان گفت این فیلم ادای احترام به لحن آهسته و خفه‌کننده و حتی وهم آلود و کلاستروفوبیک فیلم اصلی بیگانه، ساخته ریدلی اسکات است.

از ویژگی‌های مثبت بیگانه رومولوس انتخاب یک موسیقی وحشتناک و فیلمبرداری دقیق است که بلافاصله شما را به ریشه‌های کلاسیک این مجموعه فیلم برمی‌گرداند و همان ترسی را که دهه‌ها پیش مخاطبان را فراگرفته بود تا اندازه‌ای برمی‌انگیزد.

با این حال، همانطور که فیلم پیش می‌رود، آشکار می‌شود که Alien: Romulus صرفاً ادای احترام به فیلم اصلی نیست، بلکه پلی است بین جنبه‌های کلاسیک و معاصر فرنچایز. اینجاست که فیلم هم می‌درخشد و هم می‌لنگد. ارتباط با فیلم‌های کلاسیک Alien بدون شک یک نقطه قوت است، آن هم با نشانه‌ها و مضامین آشنا که طرفداران دیرینه را راضی می‌کند. اما جنبه‌های بحث‌انگیزتر دیگری نیز از داستان این فرنچایز در فیلم جدید وجود دارد. بنابراین اینجاست که بسته به دیدگاه فرد، تمایل فیلم به کنکاش در این جنبه‌ها می‌تواند به عنوان یک حرکت جسورانه یا یک گام اشتباه در نظر گرفته شود.

خط داستانی ساده، اما حساب شده

داستان فیلم خیلی ساده است. در واقع ما از نظر روایی با قصه‌ای در سال 2142 پس از وقایع فیلم اول «بیگانه» و پیش از فیلم دوم ساخته جیمز کامرون روبرو هستیم. در نتیجه در شروع فیلم ما در سیاره‌ای که توسط شرکت ویلند یوتانی کنترل می‌شود، با قهرمان داستانمان رین (کیلی اسپینی) و «برادر اندرویدی» او اندی (دیوید یونسون) آشنا می‌شویم.

همه ساکنان این مکان باید (احتمالا) ۵ سال کار سخت و کمرشکن انجام دهند. سپس آنها آزاد می‌شوند و می‌توانند به طور قانونی به سیارات دیگر پرواز کنند و زندگی جدیدی را شروع کنند. همانطور که به راحتی می‌توانید حدس بزنید، کار در زیر سلطه شرکت‌ها مترادف با برده داری نوین است. ضمن اینکه مفاد قرارداد هر از چند گاهی تغییر می‌کند.

به این ترتیب شخصیت رین متوجه می‌شود که پس از گذراندن ۵ سال از مدت فعالیتش، قرارداد او دوباره تمدید شده است. در نتیجه به او دستور داده می‌شود که روز بعد در محل کار جدید خود که معدن است، مراجعه کند. این خط روایی فیلم به وضوح نشان می‌دهد که هیچ کس از آنجا زنده بر‌نمی‌گردد. این یعنی قهرمان فیلم از همان ابتدا به آرامی متوجه می‌شود که با ماندن دیگر هرگز از این مکان خارج نخواهد شد.

در این بین، یک دوست قدیمی با او تماس می‌گیرد و رین را متقاعد می‌کند که به نقشه آنها برای فرار از سیاره بپیوندد. در ادامه معلوم می‌شود که یک ایستگاه تحقیقاتی غیرفعال شده در مدار در حال حرکت است. گروهی از شخصیت‌های جوان به عنوان دوستان رین بر این باورند که می‌توانند در آنجا سوخت ویژه‌ای پیدا کنند.

ماده‌ای که به کل گروه اجازه می‌دهد در طول یک سفر چند ساله به سمت مکانی جدید به خواب زمستانی بپردازند. هدف آنها این است که یک سیستم خنثی قابل زندگی خارج از دسترس این سیستم شرکتی بزرگ پیدا کنند. اما برای اجرایی شدن این سفر، چیزی که تیم واقعاً بیش از خود رین به آن نیاز دارد، اندی است.

اما چرا؟ چون اندی به عنوان یک اندروید می‌تواند به رایانه داخلی ایستگاه متصل شود. در نتیجه کل گروه برای ورود به داخل این ایستگاه به این ربات هوشمند نیاز دارند. اما پس از رسیدن به محل، قهرمانان متوجه می‌شوند که این یک ایستگاه تحقیقاتی معمولی نبوده است. چرا که این مکانی برای تحقیقات روی زنومورف‌ها بوده، و از این لحظه به بعد به راحتی می‌توان حدس زد که چه اتفاقی می‌افتد. قهرمانان داستان برای رسیدن به هدف خود باید با تهدیدی روبرو شوند که در بدترین کابوس‌های خود نیز آماده روبرو شدن با آن نبودند.

بازی‌های خوب با چاشنی شخصیت‌های معمولی!

تمرکز فیلم از نگاه شخصیت قهرمان محوری روی رین با بازی کیلی اسپینی است، زن جوانی که با وفاداری و از دست دادن عجین شده است. شخصیت او توسعه یافته ترین شخصیت فیلم است، اما حتی در این حالت نیز رین از نظر شخصیتی پیشرفت چشمگیری دریافت نمی‌کند. در واقع مشکل همیشگی فیلم‌های بیگانه آن است که روی شخصیت‌ها تمرکز ویژه‌ای نمی‌کند. در نتیجه بیگانه: رومولوس نیز، همین راه را دنبال کرده است.

در واقع نکته این موضوع اینجاست که مانند بسیاری از فیلم‌های بیگانه، اگر نگوییم همه فیلم‌های بیگانه، تمرکز روایت داستان روی یک فضاسازی است، در نتیجه فیلم متمرکز بر یک گروه کلی است که به عنوان یک تیم خدمه فضاپیما عمل می‌کنند و با این مفهوم، اکثر شخصیت‌ها بیشتر یک اسم ساده هستند تا شخصیتی که داستان را تعریف کنند و در بسیاری از موارد ساخت شخصیت‌ها در چنین فضایی بی‌فایده است.

در نتیجه فیلمسازان پشت این فیلم این نکات را می‌دانند و فقط به اندازه کافی نکاتی سطحی به مخاطب خود می‌دهند تا قهرمان‌های داستان را در برابر زنومورف‌های خبیث ریشه‌یابی کند. البته در این فیلم پویایی شخصیت کیلی اسپینی یعنی رین با اندی، یعنی همان اندروید مصنوعی‌اش (دیوید یونسون) واقعاً خاص و گاهی احساسی و شیرین است و به نوعی حتی جذاب.

به طور کلی فیلم Alien: Romulus به پویایی و رابطه آنها بستگی دارد و این موضوع آن را برای ما به عنوان بیننده بسیار شخصی‌تر می‌کند. اینجاست که ‌می‌توان گفت آلوارز واقعاً می‌داند که مخاطب چه می‌‌خواهد، پس او واقعاً به روشی خاص همان خواسته را به مخاطب می‌دهد. منظور من پیوند احساسی بین رین و اندی است. 

اینجا باید گفت بازیگری که توجه مخاطب را به خود جلب می‌کند دیوید جانسون در نقش اندی است. شخصیت او، یک اندروید بی‌دفاع و پر زرق و برق است که همه او را مسخره می‌کنند، اما چرا؟ چون شبیه یک کودک بزرگ است. اما همین شخصیت در پرده دوم پس از یک آپلود و آپگرید تبدیل به یک ربات بی‌رحم می‌شود.

در واقع روحیه شاد او تغییر می‌کند. ما حتی در میانه راه اعتمادمان را به این شخصیت از دست می‌دهیم و این سوال به ذهن ما می‌آید که او آیا واقعا می‌خواهد به قهرمانان داستان کمک کند یا نه. در اینجا باید به وضوح اشاره کرد که سری فیلم‌های Alien در هر قسمت دارای یک اندروید است. صرف نظر از اینکه چه کسی این نقش را بازی می‌کند (سر ایان هولم، لنس هنریکسن، وینونا رایدر یا مایکل فاسبندر)، از شخصیت اندرویدی همیشه در تمام روایت‌های داستانی بیگانه به عنوان رساترین و خوش خط و خال‌ترین کاراکتر فیلم یاد می‌شود.

ارزیابی ساختار روایی Alien: Romulus

حتما به یاد دارید که فیلم بیگانه (به کارگردانی ریدلی اسکات)، اولین و نمادین ترین فیلم این فرنچایز، به خاطر فضای شدید و ترسناکش مشهور است. در مقابل، دومین فیلم تحسین شده بیگانگان (به کارگردانی جیمز کامرون) به یک فیلم اکشن هیجان‌انگیز دهه 80 تبدیل شد. اکنون فده آلوارز هر دوی این آثار را به عنوان الگو می‌گیرد و آنها را ترکیب می‌کند و یک اثر مهیج فضایی با سکانس‌های اکشن قابل قبول خلق می‌کند که شما را به سادگی سرگرم‌ می‌کند.

اگر بخواهم ساختار روایی فیلم را واکاوی کنم، باید گفت کل پرده اول بیگانه: رومولوس که در یک سیاره تحت کنترل شرکت‌ها جریان دارد، هرچند شاید به شدت ریتم کندی داشته باشد، اما بی عیب و نقص است و این جهان را به طرز شگفت انگیزی گسترش می‌دهد.

چیزی که من به عنوان مخاطب از دیدن آن در پرده اول فیلم بسیار قدردانی می‌کنم، ارائه این دنیایی است که در آن یک شرکت هر کاری که بخواهد انجام می‌دهد. در واقع مردم در این «ماشین» حکم چرخ دنده را دارند. بدون شک تصویری که فیلم از این سیاره‌ای نمایش می‌دهد راوی این نکته است که در آن پایین‌ترین طبقات اجتماعی سخت‌ترین کارهای فیزیکی را انجام می‌دهند که این نکته تأثیر بسزایی بر سلامتی آنها دارد. در نتیجه اینجاست که شخصیت قهرمان داستان از اولین صحنه‌ها احساس می‌کند فریفته آزادی است که هرگز به دست نمی‌آورد.

بنابراین، پیام این قسمت از فیلم بسیار ضدشرکتی و حتی ضدسرمایه‌داری شرکتی است که به شدت با حال و هوای پیشینیان خودش در این فرنچایز همخوانی دارد و این را به وضوح جیمز کامرون در «بیگانگان» به روایت اضافه کرد. اما نباید فراموش کرد که از نظر بصری، این قسمت از فیلم شگفت انگیز است. در واقع این‌گونه به نظر می‌رسد که کل دنیای تولید شده به نظر توسط دنیس ویلنوو خلق شده است، که بسیار چشمگیر است!

اما در پرده دوم، یعنی زمانی که شخصیت‌ها به ایستگاه رومولوس می‌رسند، همه‌چیز به خوبی نوشته شده است. این یعنی سازندگان احساس خطر را به خوبی درک و به شکل جذاب به بیننده منتقل کردند. برای مثال ایده روشن و خاموش کردن گرانش یک متغیر اضافی است که به کل پازل روایی فیلم یک تهدید هیجان‌انگیز اضافه می‌کند.

باید اعتراف کنم که شاید این لحظات را با تعلیق شدید و یا با نفس بند آمده تماشا نکردم؛ اما کار کارگردان در ایجاد تنش در این سکانس‌ها بسیار مناسب است. به نظر من در اینجا می‌توانید ببینید که سازندگان به شدت از بازی «بیگانه: انزوا» الهام گرفته‌اند. اما چرا این نکته را می‌گویم؟! چون در این پرده همه چیز مبتنی بر پنهان کاری و فرار مداوم از خطر است.

در این پرده از روایت Alien: Romulus ما همچنین یک سکانس برجسته داریم که توضیح می‌دهد چگونه قربانیان توسط فِیس‌هاگرها مورد حمله قرار می‌گیرند. این سکانس شناخت شانس شخصیت‌ها را برابر می‌کند، اما طبق رسم این فرنچایز، رفتار احمقانه همیشه منجر به حمله موجودات بیگانه و مرگ شخصیت‌های نه‌ چندان مهم در این لحظات می‌شود.

اما در این پرده است که ما تبدیل شدن رین را از یک «دختر» فقیر و وحشت زده به یک شخصیت تمام عیار که غریزه بقا را در داستان هدایت می‌کند، تجربه می‌کنیم. لحظه‌ای که متوجه ناامیدی اوضاع می‌شود، یا لحظه‌ای که باید در مبارزات با زنومورف‌ها زیرکی زیادی از خود نشان دهد، همه در این بخش داستان خودنمایی می‌کنند. علاوه بر این، ما در این پرده آگاه می‌شویم که ایده سیاهی پشت آزمایشات وجود دارد که از «پرومتئوس» گرفته شده، جزئیاتی که نشان می‌دهد ویلند-یوتانی به حفظ نتایج آن اهمیت می‌دهد.

در نتیجه اما پرده آخر داستان از راه می‌رسد که آن نیز بسیار محکم است، اما متاسفانه در منظر کل فیلم ضعیف‌ترین بخش است. پس از یک دگرگونی داخلی، شخصیت رین شانس‌ زنده ماندن را در رویارویی با زنومورف‌ها برابر می‌کند، برای مثال با استفاده از کمبود جاذبه. این سکانس آنقدر عالی است که تماشای فیلم تنها برای تجربه آن ارزش دارد. اما متأسفانه، از نقطه نظر داستان، سازندگان پس از آن جذابیت میانی فیلم، مجبور شدند پایان Alien: Romulus را خراب کنند.

به دلیل شلختگی داستان و فیلمنامه در بخش پایانی، ما شاهد سکانسی هستیم که وجود آن در پایان چیز ضروری نبود. اما شخص آلوارز به عنوان کارگردان به دلیل میل به خشونت در آثار خود این سکانس را تولید کرده است. در این سکانس مذکور یکی از قهرمانان باردار است و پس از مجروح شدن شدید توسط یک بیگانه، تصمیم می‌گیرد به خود ماده‌ای را تزریق کند که نتیجه آزمایش روی زنومورف‌ است.

در نتیجه، کارگردان صحنه‌ای تند و زننده و کاملاً غیرضروری از تولد این موجود را به ما هدیه می‌دهد. هیولایی که تولدش را تماشا می‌کنیم موجودی ترکیبی از انسان و هیولای زنومورف است. صحنه‌ای که به آن اشاره می‌کنم آغاز یک سکانس غیر ضروری است که به طرز وحشتناکی احمقانه است. متأسفانه، این سکانس خاص نظر و برداشت نهایی من از فیلم را کمی خراب می‌کند.

صحنه‌ای که به نظر من مستقیماً از ایده‌های ریدلی اسکات برای «بیگانه: بیداری» بیرون آمده، آن‌هم با انزجار بیشتری که برآمده از فیلتر نگاه فده آلوارز و سینمای مورد نظر اوست. با این حال، آنچه شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد کار تیم تولید است که به نظر صفر تا صد این موجود را به صورت عملی تولید کرده‌اند. و این کار آن‌ها به شدت چشم‌گیر از آب درآمده است.

همچنین نباید فراموش کرد که Alien: Romulus از ابتدا تا انتها یک فیلم فن سرویس به شمار می‌رود. و این فن سرویس بودن چه در سکانس‌های اکشن، چه در نمایش محیط و ابزار و حتی اتمسفر‌ موجود بر کل فیلم حاکم است.

پیاده سازی اصول مهیج فیلم‌های بیگانه!

در نهایت باید چند کلمه در مورد پیاده سازی حساب شده اصول فیلم‌های بیگانه در Alien: Romulus حرف زد. برای مثال تمام جزئیات ریز و درشت تیم طراحی صحنه فیلم شگفت انگیز است. چیزی که من را مجذوب خود کرد این بود که بار دیگر، برای خلق اثری که به خوبی تولید می‌شود، به بودجه‌ای بین 150 تا 200 میلیون دلار نیاز ندارید.

اخیراً چنین جواهرات بصری عبارتند از: «گودزیلا: منهای یک» از سال ۲۰۲۳ و «Prey» محصول سال ۲۰۲۲؛ من عاشق این هستم که سازندگان بر روی ساخت درست عروسک و جلوه‌های کاربردی تمرکز کرده‌اند. می‌توانید تاثیر آن را به روشنی در جای جای فیلم ببینید. به لطف کار تیم تولید، ما این تصور را داریم که هیولاهای واقعی را می‌بینیم، نه برخی از موجودات پلاستیکی تولید شده توسط کامپیوتر. به نظر من پس از 45 سال، این فیلم احتمالاً همان تأثیر بصری قسمت اول و دوم را تا به امروز خواهد داشت.

یک ارزش اضافی دیگر که به تولید این اثر شکل بهتری داده، موسیقی ساخته شده توسط بنجامین والفیش است. موسیقی که لحظات تنش آفرین را جذاب‌تر می‌کند.

نتیجه‌گیری: Alien: Romulus اثری خوب یا بد؟

به طور خلاصه فیلم بیگانه: رومولوس یک قطعه محکم از سینما است. هرچند بدون شک کار کاملی نیست. مخصوص در بخش پایان‌بندی و شخصیت‌پردازی. با این حال، برای من، به عنوان یکی از طرفداران پر و پا قرص فرنچایز قدیمی، که معتقدم  «پرومتئوس» ریدلی اسکات و بالاتر از همه، «بیگانه: پیمان» فرنچایر را بر اساس یک ایده خوب از بین برد، این فیلم فده آلوارز واقعاً خوب است.

علیرغم ضعف چند دقیقه آخر، Alien: Romulus در واقع فیلم بسیار خوبی است. می‌تواند تنش ایجاد کند و شما را جذب کند، به شما سرگرمی زیادی بدهد و البته پُلی باشد بین خودش و فیلم‌های شاخص پیش از خودش. بیگانه فده آلورز فیلمی است با شخصیت‌هایی برای نسل جدید، اما در عین حال به تماشاگران قدیمی نیز احترام می‌گذارد. سازندگان برای این رویکرد شایسته حمایت‌های بزرگ هستند. با این حال، این فرنچایز میراث بینندگان مسن‌تری است که با آن بزرگ شده‌اند.

با وجود اینکه بیگانه جدید از نگاه داستانی یا فرمی افزوده تازه‌ای به فرنچایز اضافه نمی‌کند، اما فده آلوارز به نوعی توانست جسد هتک حرمت شده این مجموعه فیلم را احیا کند و به آن جان تازه‌ای ببخشد. من معتقدم که این فصل جدیدی برای کل فرنچایز بیگانه است و احتمالا در آینده شاهد چنین دنباله‌های موفق بیشتری خواهیم بود.

70

امتیاز ویجیاتو

بیگانه: رومولوس فیلمی با شخصیت هایی برای نسل جدید، اما در عین حال برای تماشاگران قدیمی!!!

  • برچسب ها:
  • اشتراک گزاری:

مطالب مرتبط

ارسال نظر

شما اولین نفری باشید که در مورد پست مربوطه نظر ارسال میکنید...
شبکه های اجتماعی ما
لینک های مفید