معنی اعدام در دیکشنری فارسی چیست؟

  • توسط: admin


در این مطلب از سایت انتخاب روز پاسخ دقیق اعدام در دانشنامه آزاد واژگان فارسی را پیدا خواهید کرد.

اعدام در دانشنامه آزاد فارسی:

اعدام. [ اِ ] ( ع مص ) نیست گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کشتن. ( فرهنگ فارسی معین ). نیست کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( آنندراج ): اعدمه اﷲ اعداماً؛ نیست گردانید او را خدای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نابود کردن. معدوم کردن. || نایاب شدن و نیافتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نایابان گردانیدن چیزی را. ( المصادر زوزنی ). نایابان چیزی گردانیدن. ( آنندراج ). اعدمنی الشی ٔ؛ نایاب شد بر من و نیافتم آنرا. || درویش گردیدن و نیازمند شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درویش شدن. ( آنندراج )( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). درویش کردن. تهی دست کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || بازداشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). یقال : اعدم فلاناً؛ بازداشت آنرا. ( منتهی الارب ). و قول متکلمان : وجد فانعدم ، غلط است. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) نیست کردگی. نیست شدگی. نابودی. هلاک. ( ناظم الاطباء ).
– اعدام کردن ؛ نیست و نابود کردن وهلاک نمودن. ( ناظم الاطباء ).
– مجازات اعدام ؛ دار زدن یا تیرباران کردن بکیفر جرم. نیست کردن برای کیفر. در حقوق ، مجازات اعدام خاص پاره ای از جرمهای جنایی است یعنی هر جرمی که مجازات آن بر طبق قانون اعدام باشد آنرا جنایت گویند.
– میدان اعدام ؛ میدانی که در آنجا عادةً گناهکاران را کشند، یا بدار آویزند. ( یادداشت بخط مؤلف ).
– || نام میدان مخصوصی است در جنوب تهران.


اعدام. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عَدَم. نیستیها. نیستها. نابودیها. نابودها. ( فرهنگ فارسی معین ). ج ِ عدم. ( یادداشت بخط مؤلف ):
لا میز فی الأعدام من حیث العدم.

حاج ملاهادی سبزواری.

  • برچسب ها:
  • اشتراک گزاری:

مطالب مرتبط

ارسال نظر

شما اولین نفری باشید که در مورد پست مربوطه نظر ارسال میکنید...
شبکه های اجتماعی ما
لینک های مفید