شعر زیبا و جذاب از شاعران معروف (مجموعه 100 شعر احساسی و عاشقانه)

  • توسط: admin


در این قسمت از سایت ادبی متن‌ها قصد داریم چندین شعر زیبا را برای شما دوستان قرار دهیم. این اشعار شامل موضوعات مختلفی می‌شوند و امیدواریم این اشعار زیبا مورد توجه شما عزیزان و همراهان سایت متن‌ها قرار بگیرد. با ما همراه شوید.

چندین شعر زیبا و جذاب

عشق احساس قشنگی ست خودت می دانی

پس چرا این همه اين دلشده را می رانی؟!

تو که در طالع من ماه شدی می تابی

پس بیا تا بدهی با دل من پیمانی

یاد شیرین تو دل را که چو فرهادش کرد

لیلی ام باش در این شعر، چو مجنون خوانی

عاشقم باش عزیزم، دِ نگو عشق خطاست

به خطا یا که گنه در دل من می مانی

خط کشیدی که طواف دو نگاهت بکنم؟!

به خدا در نگهت دل شده یک زندانی

اولين روز که در آن نگهت چشم افتاد

از همان روز گمانم شده ام طوفانی ‌

اشعار کوتاه و بلند زیبا

سیر نمے شوم زتو، اے مه جان فزاے من

جور مڪن جفا مڪن، نیست جفا سزاے من

با ستم و جفا خوشم، گرچه درون آتشم

چونڪه تو سایه افڪنے بر سرم اے هماے من

می رسد روزی که بی هم می شويم 

يک به يک از جمع هم کم ميشويم 

مي رسد روزی که ما در خاطرات 

موجب خنديدن و غم می شويم 

گاه گاهي يادِ ما کن عزيز 

می رسد روزی که بی هم می شويم!

“قدر لحظات باهم بودن را بدانیم ،

شاید فردا دیر شده باشد !

و چه غم انگیز است آن”فردا” !

در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن

کس عیار زر خالص نشناسد چو محک

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

چون بر حافظ خویشش نگذاری باری

ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک

#حافظ

به اطراف خود گام بر‌می‌دارم

لمس می‌کنم

می‌بویم

می‌شنوم

در پس هر قدمی که بر‌می‌دارم

هر ثانیه پژواکِ تنهاییِ من است

“یانیس ریتسوس”

مطلب مشابه: اشعار جامی شامل مجموعه شعر عاشقانه (غزلیات، قصاید، قطعات، مثنویات و …)

تا دوست داری‌ام،

تا دوست دارمت،

تا اشک ما به گونه‌ی هم می‌چکد ز مهر،

تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار،

کِی مرگ می‌تواند

نام مرا بروبد از یاد روزگار!

#سیاوش_کسرایی

شعاع بامداد

با دهان تو نفس می‌کشد

در انتهای راه‌های تهی

چشمان تو فروغی تیره،

قطرات دلنشین صبحدم

بر فراز تپه‌‌های تاریک.

گام و نفَس تو

چون نسیم سحرگاه

خانه‌ها را غرقه می‌سازد.

شهر فرو‌ می‌لرزد،

سنگها عطر می‌پراکنند‌ـ

تو زندگی و بیداری هستی.

ای ستاره‌ی گمشده

در روشنایی سپیده‌دم

مژگانِ نسیم،

ای گرمی، ای نفَس‌ـ

شب پایان گرفته است.

تو روشنی و صبحی.

#چزاره_پاوزه

ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت

ناگه برود ز تن روان پاکت

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند

زان پیش که سبزه بردمد از خاکت

خیام

پرنده‌ای بذر گلی را به سنگی داد،

سنگ از آسمان

باران خواست،

باران آمد و بذر گل را بوسید،

در محلِ بوسه گلی رویید،

عاشقی از راه رسید

گل را چید و به معشوق داد،

معشوق، گل را به گیسو زد

بادی آمد و بوی گیسو را با خود برد.

از آن روز شهر

بوی عشق به خود گرفت…

#شیرکو_بیکس

مطلب مشابه: اشعار عطار شامل مجموعه شعر احساسی (غزلیات، قصاید و ترجیعات)

جذاب ترین اشعار عاشقانه

ای گل تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟

جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی؟

رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت

غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

ای شمع دل‌افروز تو با این همه پرتو

جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟

#پروین_اعتصامی

با حضور دل ز لذت های دنیا صلح کن

تا هم اینجا از بهشت جاودانی برخوری

جهد کن پیش از طلوع صبح چشمی باز کن

تا ز فیض سر به مهر آسمانی برخوری

#صائب_تبریزی

گر وصال است از تو قِسمم گر فراق

هست هر دو بر من دیوانه خوش

من چنان در عشق غرقم ڪز توام

هم غَرامت هست و هم شڪرانه خوش

#شیخ_عطار

ندانی که ایران نشست منست

جهان سر به سر زیر دست منست

هنر نزد ایرانیان است و بس

ندادند شیر ژیان را بکس

همه یک دلانند و یزدان شناس

به نیکی ندارند از بد هراس

چنین گفت موبد که مرد بنام

به از زنده دشمن بر او شاد کام

اگر گشت خواهد تو را روزگار

چه نیکو تر از مرگ در کار زار

همه ی روی یکسر بجنگ آوریم

جهان بر بد اندیش تنگ آوریم

حکیم فردوسی

مطلب مشابه: اشعار بابا طاهر شامل شعر عاشقانه دو بیتی، غزلیات و قصیده

مجموعه شعر زیبا و جذاب

سرشارم

از شعرهای نچیده،

روزهای نیامده،

اتوبوس‌هایی مملو آدمیانی که به تعطیلی می‌روند،

قلبی که روی دست بهار مانده است،

کف‌های پر کشیده بر پر مرغانی که به سمت شمال می روند…

سرشارم

از شکایت سنگ‌ها

وقتی که در ترنم رودخانه ترک می‌خورند…

سرشارم از برف،

از ترنم انگور،

نور …

و در انتظارم

از بُن تاریکی آفاقم را روشن کنی،

من برخیزم

و در درخشش روزی دیگر

باقی زندگی را پی گیرم…

#شمس لنگرودی

احترام از هرچیزی مهم‌تر است؛ مهم‌تر

از دوستی و خویشاوندی. حتی از

عشق هم مهم‌تر است.

#جبران_خلیل_جبران

برای من دو یادگار به جا گذاشتی؛

یکی عشق

که خداوند خشنود است

از هدیه کننده‌ی آن

و دیگری درد و رنجی

به وسعتِ دریا

مابینِ بی‌زمانی و زمان

و بیداریِ من و تو…

#امیلی_دیکنسون

مطلب مشابه: شعر کوتاه عاشقانه خواندنی [ 40 اشعار جذاب رمانتیک و احساسی ]

اشعار عاشقانه و احساسی

“إجلسي حتى نرى..

أين حدود عينيك؟..

وأين حدود أحزاني؟”

بنشین تا ببینیم

حدّ و مرز‌ چشمانت تا به کجاست…

و حدّ و مرزِ غم‌های من تا به کجا…

#نزار_قبانی

چه شد که بارِ دگر، یادِ آشنا کردی؟

چه شد که شیوه‌ی بیگانگی رها کردی؟

به قهر، رفتن و جور و جفا شعار تو بود

چه شد که بر سر مِهر آمدی، وفا کردی؟

منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم

تویی که مِهر و وفا دیدی و جفا کردی

بیا که چشمِ تو تا شرم و ناز دارد

کس نپرسد از تو که این ماجرا چرا کردی؟

بیا که با همه نامهربانی ات، ای ماه!

خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی

اگر چه کار جهان بر مرادِ ما نشود

بیا که کار جهان، بر مرادِ ما کردی…

#شهریار

در مورد بعد؛

بعد از تو هیچ کس را دوست نخواهم داشت

در مورد قبل؛

من اساساً عشق را

بدون تو نمی شناختم!

#محمود_درویش

صائب هزار قاصد یأس آمد و گذشت

چون برق می‌پرد به رهش چشم ما هنوز

#صائب‌_تبریزی

یکی از شجاعانه‌ترین تصمیم‌ها

رها کردن آن چیزی است که به روان شما آسیب می‌زند…

#دیوید_هاوکینز

عشق‌ورزی چون رقص است.

انسان همیشه دیگری را

همراه خود می‌کشاند.

#میلان کوندرا

و

دست هایش

هواےِ صاف سخاوت را ورق زد،

و مهربانی را بِ سمت ما ڪوچاند.؛

#سهراب_سپهرے

مطلب مشابه: شعر عاشقانه بلند { 50 اشعار رمانتیک برای عشق از شاعران خوش سخن }

باید خودمان نوری بر تاریکی‌مان بتابانیم

این را هیچ کس دیگری برای ما انجام نخواهد داد.

بوکوفسکی

صبح می‌خندد

و باغ از نفسِ گرم بهار

می‌گشاید مژه

و می‌شکند مستیِ خواب

#هوشنگ_ابتهاج

من از مصاحبت آفتاب می‌آیم

کجاست سایه ؟

ولی هنوز قدم ‚ گیج انشعاب بهار است

و بوی چیدن از دست باد می‌آید

و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج

به حال بیهوشی است

در این کشاکش رنگین کسی چه می‌داند

که سنگ عزلت من

در کدام نقطه فصل است …

#سهراب_سپهری

بیا که بار دگر گل به بار می آید

بیار باده که بوی بهار می آید

هزار غم زتو دارم به دل، بیا ای گل

که گل شکفته و بانگ هزار می آید

دل چو غنچه من نشکفد به بوی بهار

بهار من بود آن که یار می آید…

#هوشنگ_ابتهاج

مطلب مشابه: شعر عاشقانه دلبرانه برای همسر { گلین اشعار دلبری و دلبرانه احساسی معشوقه }

ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺩﻣﯽ

ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺟﺪﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ .

ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﺑﺎﺯ

ﻭ ﭘﯿﮑﺮ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭ،

ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺴﺘﻪ

ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﺧﻢ ﺩﺍﺭ .

ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺩﻣﯽ

ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﺁﯾﻨﺪﻩ

ﻫﻤﺎﺭﻩ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ .

ﺧﺴﻮﺱ ﻟﻮﭘﺲ ﭘﺎﭼﻪ ﮐﻮ

تو

با

قهوه‌ام

در

لذت

و

تلخی

و

عادت

همانند

شدی…

#محمود درویش

جهان بسیار شب بازی نمودست

جهان نادیده‌ای جانا چه سودست

بهاری داری ازوی بر خور امروز

که هر فصلی نخواهد بود نوروز

گلی کو را نبوید آدمی زاد

چو هنگام خزان آید بَرَد باد

#نظامی_گنجوی

هوا هوای بهار است و باده بادهٔ ناب

به خنده خنده بنوشیم جرعه‌جرعه شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست

كه خوش به جانِ هم افتاده‌اند آتش و آب

مطلب مشابه: شعر آرامش [ اشعار زیبای حس آرامش و شعر آرامش عشق ]

فرشته‌روی من، ای آفتاب صبح بهار

مرا به جامی از این آب آتشین دریاب

به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش!

به بزم سادهٔ ما، ای چراغِ ماه بتاب!

گُل امید من امشب شكفته در بر من

بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب

مگر نه خاکِ رهِ این خرابه باید شد؟

بیا كه كام بگیریم از این جهانِ خراب

#فریدون_مشیری

سفر ادامه دارد

و پیامِ عاشقانه‌ی کویرها

به ابرها ،

سلامِ جاودانه‌ی نسیم ها

به تپه ها …

تواضعِ لطیف و نرمِ دره ها ،

غرور پاک و برفپوشِ قله ها ،

صفایِ گشتِ گله ها به دشت ها ،

چرای سبز میش ها و قوچ ها و بره ها …

سفر ادامه دارد و بهار ،

با تمام وسعتش

مرا که مانده‌ام به شهر

بندِ یک افق !

به بی کرانه می برد …

#شفیعی_کدکنی

‏و من اين دستانم را

‏هر كجا كه گذاشتم

‏زيبا نشد؛

‏گفتم همان بهتر

‏كه در آغوش تو باشد…

#تورگوت_اويار

بودنت زیباست           

مثل تابیدن آفتاب

برساقه‌های تُرد بابونه

بر تن درخت ایستاده‌ بر من

ماه در آغوش تو به خواب می‌رود

خورشید با چشم‌های تو بیدار می‌شود…

#عباس_معروفی

روزگار عجیبی شده است،

حتی وقتی می‌خندیم

منظورمان چیز دیگریست،

وقتی همه چیز خوب است می‌ترسیم،

ما به لنگیدن یک جای کار عادت کرده‌ایم…

#هوشنگ_ابتهاج

غنچه از راز تو بو

بُرد، شکفت

گل گریبان به هوای

تو درید

خواب سنگین ز سر

صخره و کوه

رنگ از روی شب

تیره پرید

روشن از روی تو چشم

و دل روز

صبح از نام تو دم

زد که دمید

 قیصر امین پور

ز فرش جهان شد چو باغ بهار

هوا پر ز ابر و زمین پرنگار

از ابر اندرآمد به هنگام نم

جهان شد به کردار باغ ارم

به ایران همه خوبی از داد اوست

کجا هست مردم همه یاد اوست

#فردوسی

باد آمد و گل

بر سر میخواران ریخت

یار آمد و می در قدح یاران ریخت

از سنبل تر

رونق عطاران برد

وز نرگس مست خون هشیاران ریخت

-مولوی

  • برچسب ها:
  • اشتراک گزاری:

مطالب مرتبط

ارسال نظر

شما اولین نفری باشید که در مورد پست مربوطه نظر ارسال میکنید...
شبکه های اجتماعی ما
لینک های مفید