متن درباره ساحل و دریا (80 جمله، شعر و عکس نوشته درباره دریا)
در این بخش از سایت ادبی متنها قصد داریم چندین متن درباره ساحل را برای شما دوستان قرار دهیم. امیدواریم این متون عاشقانه و حتی غمگین مورد پسند شما دوستان و عزیزان قرار بگیرد. در ادامه با متنها همراه شوید.
متنهای زیبا و جالب درباره ساحل
ماجرای من و تو، باور باورها نیست
ماجراییست که در حافظه دنیا نیست
نه دروغیم نه رویا نه خیالیم نه وهم
ذات عشقیم که در آینه ها پیدا نیست
تو گمی درمن و من درتو گمم باورکن
جز دراین شعر نشان و اثری ازما نیست
شب که آرام تر از پلک تو را میبندم
بادلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
من و تو ساحل و دریای همیم اما نه!
ساحل اینقدر که درفاصله با دریا نیست
کپشن احساسی دریا
کجا دانند حال ما
سبکباران ساحل ها…
حافظ
طوفانیه ساحلِ فکرم…
همین امروز تصمیم گرفتم دیگر به عشق فکر نکنم و از همین امروز آسمان غرش میکند؛ باران میبارد؛ هوا دو نفره میشود؛ دریا سر به سنگ میزند؛ ساحل ناز میکند؛ گل ها گرده افشانی میکنند؛ کفش هایم جفت میشوند؛ تمام عکس های شهر دو نفره میشود؛ همسایهی روبه رویی با همسرش آشتی میکند؛ مادرم با پدر مهربان تر میشود؛ برادرم خاله بازی میکند و نقش مرد زندگی به خود میگیرد و درست از همین لحظه که تصمیم میگیرم دیگر به عشق فکر نکنم؛
«تو زیباتر میشوی…»
مریم قطبی
شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد
موجی که عاشق می شود
ساحل ندارد…
مهدی فرجی
ما آدمِ رها کردنیم،
آدمِ تا نیمه یِ راه اومدن و جا زدن…
درست مثلِ موجی که یه ماهی رو اسیرِ خودش میکنه و اونقدر با خودش میارتش تا به ساحل برسه و بعد رهاش میکنه و میره جایی که موجایِ بزرگتر باشن و ماهی های بیشتر…
ما آدمِ به هزار و یک دلیل نموندنیم،
آدمِ تنها گذاشتن و دل کَندَن،
ما آدمِ امروزیم
دَمدَمی
خسته
شایدم بی رَحم…!
نازنین عابدین پور
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن؛
ساحل و دریا چه فرقی می کند…
فاضل نظری
مطلب مشابه: متن خوشحالی عاشقانه ( 55 متن احساسی برای خوشحال کردن معشوقه )
استوری در مورد دریا
در کدامین موج ، دعای من،
به ساحل اجابت تو می نشیند؟
این جزیره اشتهای دفن مرا ،
در سرش می پروراند !
در کنار ساحل قدم می زدم و میخواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد. جلوتر رفتم تا به شی درخشان رسیدم. نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است، با خودم فکر کردم، در زندگی چند بار چیزهای بی ارزش من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم دیدم که چقدر بیهوده بوده است، ولی آیا اگر به سمت آن شیء بی ارزش نمیرفتم، واقعا می فهمیدم که بی ارزش است یا سالها حسرت آن را میخوردم…
حال من؟
ماهی جا مانده از موج روی ساحل دیده ای…!؟
موج دریا زده را
تنگه ساحل قفس است…
اسحاق انور
نمی توانی سوی افق های تازه
شنا کنی
اگر هنوز شجاعت ترک
دید ساحل را نداشته باشی…
ویلیام فاکنر
الهی دریای زندگیتون
پراز امواج زیبای سلامتی
آسمون دلتون خالی از
ابرای غم و ناراحتی
و ساحل عمرتون پراز
ماسه های برکت باشه…
متن استوری دریا
دلتان را قایق نکنید برای
نجات هر آدمی …
از دریای تنهایی
آدم ها نمک نشناسند
به ساحل که برسند
حسشان عوض میشود
غرقتان می کنند در خودتان !
این متن خیلی قشنگه…
در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم
به پشت سرم نگاه کردم
جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم
دو ردپا بود
و
جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم
جای یک ردپا بود
به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی؟
گفت آن ردپایی که میبینی من هستم؛
تو را در سختی ها به دوش می کشیدم!!
خدایاااااااا بی نظیری
خدایا…
صدایت می زنم
به خداییت قسم
هیچ کس را در ساحل طوفانیِ
زندگیش تنها مگذار …
تا تو کنارمان هستی
دلمان قرص است ..
مطلب مشابه: متن درباره تابستان و زیبایی هایش (شعر و 35 متن قشنگ در وصف تابستان)
عکس نوشته و شعر ساحل زیبا
ساحلِ افتاده گفت «گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفتهای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر میروم گر نروم نیستم…»
اقبال لاهوری
ما عاشق اگر بوديم،
بى واژه نمیمانديم
ديوانگى هم را بيهوده نمىخوانديم…
من قطره بارانم،
كافيست تو درياشى!؟!
ساحل پر تنهاييست،
عشقست اگر باشى!
فروغ فرخزاد
اگر بدانی
چه کسی کشتی زندگی را
از میان موج های
سهمگین روزگار به ساحل آرام
رویاهایت رسانده است:
” پدرت “را می پرستیدی …!
وقتی یه پنگوئن عاشق یه پنگوئن دیگه میشه ،
کل ساحل رو میگرده و قشنگترین سنگ رو انتخاب میکنه ،
اون رو واسه جفت ماده میبره ،
اگر ماده از سنگ خوشش اومد و قبول کرد جفت هم میشن؛
ولی اگر قبول نکرد پنگوئن نر احساس میکنه سنگی که پیـدا کرده اصلا قشنگ نبوده و اونوقت اونو میبره زیر آب لای مرجانها میندازه تا دیگه هیچ پنگوئنی اشتباه اونو تکرار نکنه و نا امید نشه.
ما هم سعی کنیم یه سنگ و از سر راه یکی برداریم نه اینکه جلو پاش بندازیم که زندگیش خراب شه
زیبا سخن بگوئید
زیبا فکر کنید
زیبا بنگرید
مثل چشمه زلال باشید
مثل ساحل آرام باشید
خواهید دید که دیگران
مثل دریا بیقرارتان میشوند
عکس پروفایل دریا
قصه ی ساحل و دریا غزلی دیرین است
موج وحشی طلب و خواسته اش تمکین است
گر چه ساحل ز لب آب عنان داده ز دست
لیک درباره ی دریا هدفش تسکین است
خوشبحال لب دریا که همه با لب او
دفتر خاطرشان مثل شکر شیرین است
از خجالت رخ مهتاب که افتاده بر آب
عاشقی گفت یقین کار لب پروین است
موج در موج غزل شد به دل ساحل هنوز
آب در فکر مد و جزر،مرامش این است
چه ذوق و شوقی دارند ماهیانِ ساحلِ دریا
به رَقصان بَزمِ رقاصی کشاندند ساحلِ دریا
چگونه گشته اند رقاص کدام استادِ باتدبیر
به تعیلم وانهاده رقص کنند در ساحلِ دریا
چه رازی رَقصشان دارد که آزادند به رقصیدن
به ما گفتند که رقصیدن حرامَست ساحلِ دریا
مُصمَم کشف راز گشتم رسیدم خدمت ماهی
سوالم را نشد قانع به رقص گشت ساحلِ دریا
به او گفتم سوال اَم را ندادی پاسخی ماهی
جوابم حال رقصان گفت برقص در ساحلِ دریا
به او گفتم که رقصیدن به ما گفتند حرام اَستا
نگاهی کرد و خندان گفت چِرائی ساحلِ دریا
جوابِ قاطعِ ماهی به فکر واداشت وجودم را
سوال شد اندرون جوشان چِسانم ساحلِ دریا
کمی از ساحلِ دریا شدم در خلوتی اسکان
دلم خواهانِ ساحل بود چه دارد ساحلِ دریا
تعقل کردم و دیدم که ربِ ساحل و ماهی
تعلم داده ماهی را که رقصد ساحلِ دریا
من آن اشکم که می آیم ز چشمان
روانم از دل وجان در دو چشمان
ز اندوه دل گریانم امشب
ز هجر روی او بی تابم امشب
همی رنج ها در آیینه دارم
همی گنج ها در سینه دارم
ازآن گنجی که در خانه هاهست
رخ زیبای او در خاطرم هست
به شوق دیدنش در انتظارم
ز جادوی نگاهش ره توشه دارم
بیاد م آمدی در آن شب نور
از آن جام می و ماه دل افروز
تو مهتاب بودی و من ساحل دور
در آن ساحل همی آرام داشتیم
درون سینه ها دلخانه داشتیم
کنار چشمه بودیم دست در دست
یکی هشیار بود ، آن دیگری مست
من آن مست بودم ، مست نگاهت
تو آن هشیار در اوج نهایت
ربودی با نگاه جان و دلم را
ستودی با زبان نغمه ام را
دلم دریا شد از آیینه تو
نگاهم شوق شد از پیمانه تو
مطلب مشابه: متن پنجره و جملات احساسی و شاعرانه درباره پنجره غمگین و شاد
چشمم به راهت تا بباری ساحل آرام
آرامش گل ها بیاری ساحل آرام
اشکی به دیده چشم در راهت نشستم من
گو از کدام ایل و تباری ساحل آرام
من سرزمینم مثلِ مادر دوست می دارم
عشقی به میهن بوده آری ساحل آرام
عشق خدایی را به قلبم باز گردانید
چون قصه ای، افسانه واری ساحل آرام
در بیستون و تخت جمشید و کویر و دشت
سرتاسرش با عشق جاری ساحل آرام
موج کوچک تازگی کف کرده بود
تحت تاثیر رفاقت با دو رود
با زبان دلپذیر موجها
شعر ها از بهر ساحل می سرود
مادرش دریا- همان پیر صبور
هر زمان او را نصیحت می نمود
“طفل من! ساحل بود از جنس خاک
دوستی از با او ندارد هیچ سود”
هرچه مادر در تلاطم اوفتاد
موج تنها وصف ساحل می شنود
کرد بر عشقش لجاجت، قهر کرد
این لجاجت آتش عشقش فزود
صبحگاهی موج عاشق کف به لب
کرد سوی ساحل عشقش صعود
می دوید او سوی معشوقش سبک
سخت می پیچید در خود همچو دود
بعد چندی سیر در وادی عشق
کرد بر سجاده ساحل سجود
گفت معشوقم! سلام ای عشق من!
دور بادت تا ابد چشم حسود
عشق من تقدیم لطف و مهر تو
یاورت باشد خداوند ودود
ساحل زیرک که پیر خدعه بود
قایق های بدون پارو در کنار ساحل دریای شمال
طناب های قطوری در بین ماسه های ساحل
رده پای ماهیگیران را دنبال می کند در کنار دریای شمال
لنگرها بر ماسه ها چنگ زده اند
تا قایق های سرکش را از رفتن باز دارند
بر تن گرم و آفتاب سوخته ساحل
رفته اند به خواب شیرین صبحدم
گوش ماهیهای بازیگوش
روی شنهای ساحل دریای شمال
نسیم خنکی می وزد در کنار دریای شمال
نشسته ام بر انتهای ساحل خیال
بر دوردست بیکران یک رویای محال
ذهنم پر از تلاطم امواج خشمگین
دلم پر از خنکای دل انگیز دریا و نسیم
میکشم بر ماسه ساحل چشمانت را
میگیرم در ساحل خیال دستانت را
ساحل خیال من پر از مرغان ماهیخوار
رویای محال من دیدن خود کنار یار
در این دریا نیست هیچ نشانی از صیاد
موجهای خروشانش دل سپرده به دست باد
تورا در ساحل میبینم نشسته بر سر سنگی
دارد موهای تو باامواج سرسخت پیکار وجنگی
تو موهایت رها در باد چنان امواج این دریا
شده محو تماشایت موج دریا و ثریا
- برچسب ها: